وبلاگ جامع و تخصصی تورانیان (تمدن و تاریخ جامع ترکان ایران و جهان)

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایل قشقایی» ثبت شده است

اتحادیه ایل تورک قاشقایی، نبرد سمیرم و قیام تورک‌های جنوب ایران

رضاشاه در دوره‌ی سلطنت خود اکثر قریب به اتفاق ایلات و عشایر را سرکوب، خلع سلاح و مجبور به اسکان اجباری (تخته قاپو) نمود. به منظور تضعیف و مهارکردن عشایر، بیشتر سران و خان‌ها را مجبور به اقامت اجباری در شهرها کرد و اداره تأمینات شهربانی آنها را زیر نظر گرفت. عده‌ای از آنها را هم که مخالف جدی خود می‌دید اعدام یا زندانی کرد.

اسماعیل‌ خان صولت‌الدوله ایلخان ایل تورک قاشقایی و وکیل مجلس شورای ملی از جمله خان‌ها و سرداران تورک عشایر جنوب ایران بود که به دلیل مخالفت با این طرح انگلیسی، ضد عشایری و تورک‌ستیزانه، در دوره‌ی سلطنت رضا شاه، در زندان قصر، زندانی و پس از شش ماه شکنجه، در سال 1311 به شهادت رسید، املاکش مصادره گردید و جهت جلوگیری از قیام اتحادیه ایل تورک قاشقایی برخی از فرزندانش (خسرو خان و محمدناصر خان) در تهران به گروگان گرفته شدند و برخی نیز به اروپا تبعید شدند. رضا شاه که از همکاری تورک‌های مناطق جنوبی کشور با تشکیلات «اتحاد اسلام» و اردوی تورک (ارتش دولت عثمانی) و مبارزه آنها با انگلیسی‌ها در پیرامون جنگ جهانی اول کینه به دل داشت، تورک‌های این مناطق بخصوص ایل تورک قاشقایی را با خشن‌ترین روش‌ها سرکوب می‌کرد.

چند روز پس از سوم شهریور 1320 با انتشار خبر سقوط رضا شاه از سلطنت و خروج او از تهران، خسرو خان و محمدناصر خان و سایر خان‌های ایل تورک قاشقایی و دیگر ایلات تورک مناطق جنوبی کشور فرصت را مغتنم شمرند و از تهران خارج گشتند. بازگشت محمدناصرخان و خسروخان به فارس تحرکی در خان‌ها و سران طوایف اتحادیه ایل تورک قشقایی پدید آورد، با آن دو همراه شدند و اقداماتی برای «بازسازی پیوندهای گذشته ایلی و جذب نیرو» به عمل آمد. به سرعت پیوند‌ها برقرار شد و خان‌های ایلات تورک مناطق جنوب ایران متحد شدند، تفنگچی‌ها گرد آمدند و اتحاد تورک‌ها با عشایر تابع کهگیلویه و بویراحمدی و غیره برقرار شد.

ایلات تورک مناطق جنوبی ایران و در رأس آنها اتحادیه ایل تورک قاشقایی خواستار این بودند که اقتدار منطقه‌ای آنها به رسمیت شناخته شود و موجبات حضور ایلات تورک و سایر عشایر تابعه در عرصه تحولات سیاسی کشور همانند گذشته فراهم گردد و دارایی‌هایشان به آنها بازگردانده شود.

اما دولت و ارتش هم‌چنان در پی تداوم سیاست تورک‌ستیزی و ضد عشایری رضاشاهی بودند غافل از اینکه در پی فرو ریختن دیکتاتوری رضا شاه، تداوم آن سیاست، آن هم به همان سبک و سیاق سابق، از طرف دولت تضعیف شده در پایان جنگ جهانی دوم، امکان‌پذیر نبود.

این عوامل موجب می‌شد تا علی‌رغم پاره‌ای مذاکرات، ماجرا به مسالمت فیصله نیابد و دو طرف به سوی برخوردهای پراکنده نظامی که نه تنها به تضعیف ایلات تورک جنوب و دیگر عشایر تابعه نینجامید بلکه موجب تقویت آنها هم شد.

بزرگترین رویارویی عشایر جنوب ایران در قالب اتحادیه ایلات تورک و تابعه بویراحمدی با حکومت پهلوی در منطقه سمیرم در تیرماه 1322 اتفاق افتاد که به دلیل شکست سخت قوای حکومتی، در تاریخ ثبت شده است.

فرماندهی این نبرد با سردار تورک خسرو خان قاشقایی بود. با توجه به اینکه برادران قاشقایی همگی تحصیلکرده و صلح‌طلب بودند، همواره پیشنهاد مذاکره را برای حل مناضعات مطرح می‌کردند. در این مورد نیز با وجود ارسال پیغامهای متعدد به سرهنگ شقاقی (فرمانده پادگان سمیرم) و تعهد کتبی و اخلاقی در جهت تضمین امنیت همه سربازان و نیروهای نظامی در صورت تسلیم شدن و خاتمه تیراندازی، اما پادگان تسلیم نشد و نبرد با تلفات زیاد نیروهای حکومتی به پایان رسید.

این شکست هم روحیه ارتش را تضعیف کرد و هم مخالفان جنگ در مرکز را قدرت بخشید، حتی نوبخت نماینده فسا در مجلس، نخست‌وزیر (علی سهیلی) و وزیر جنگ (امیر احمدی) را به خاطر لشکرکشی به مناطق تورک‌های جنوب بخصوص مناطق ایل تورک قاشقایی و کشتار مردم –مغایر با اصل 61 متمم قانون اساسی- برای استیضاح به مجلس فراخواند. در نهایت دولت، پیمان صلحی را با تورک‌ها به امضا رساند که به موجب آن، مقرر گردید که اتحادیه ایل تورک قاشقایی خودمختاری خود را حفظ کند، در عوض سلاح‌های غنیمتی ارتش از سوی تورک‌ها بازگردانده شود و از ناآرامی ایلات تابعه جلوگیری به عمل آید. خسرو خان قاشقایی نماینده مجلس شد و محمدناصر خان قاشقایی هم سناتور مجلس گردید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Qafqazli

روایتی از شورش تورک‌ها در جنوب ایران و آزادسازی کازرون از دست خوانین جور، عمال رضاخان و نیروهای اشغالگر انگلیسی

حدود سال 1324 بود. آن موقع دانش آموز ابتدایی بودم. پدرم برای کسب و تجارت راهی شیراز شده بود. ایام مدرسه بود. روزی از مدرسه که به خانه برگشتم، در بین راه مردم را نگران و هراسان دیدم. حس کنجکاوی‌ام تحریک شد تا ببینم چه شده است. تا خانه، هر چه سعی کردم از زبان مردم بفهمم، چیزی متوجه نشدم.

به خانه که آمدم، خانه را بیش از بیرون در تشویش و اضطراب دیدم. شاید به این دلیل که پدر نیز در مسافرت بود. بر سفره ناهار تازه متوجه شدیم که چه خبر است.

خبر این بود که تورک‌ها (ایل تورک قاشقایی و دیگر ایلات تورک) برای تصرف کازرون در حرکتند. ترس از شورش تورکان تمام شهر را در وحشتی عمیق و سکوتی دهشتناک فرو برده بود. در ابتدا شاید این خبر در حد یک شایعه بود اما هر چه زمان بیشتر می‌گذشت راست بودن خبر قوت می‌گرفت.

مردم در پی آن بودند تا مال و اموال‌شان را و هر آن چه دار و ندارشان است پنهان کنند، تا شاید از غارت در امان بماند. این شورش تورکان شاید فقط به بهانه قحطی و فشار گرسنگی بود. که این امور نه تنها تورکان که همه مردم را تحت فشار و در مضیقه قرار داده بود. گرسنگی تنها مشکل مردم در آن دوران اشغال نبود که باید شیوع بیماری‌ها را نیز به آن اضافه کرد.

تورکان که بیش از بقیه در فشار بودند، منتظر یک جرقه برای انفجار بودند و این زمان جرقه را ناصرخان و خسروخان دو تن از سران تورک زدند و این امر باعث اتحاد ایل تورک قاشقایی و سایر ایلات تورک و شورش آنان شد.

هر روز که می‌گذشت و خبر قوت می‌گرفت مردم را ترس بیشتر می‌شد و این شد که هر کس به گونه‌ای سعی در پنهان ساختن اموال خود شدند.

چند روزی از پخش این خبر در شهر می‌گذشت و همه امیدوار بودیم که این خبر شایعه باشد و اگر راست است تورک‌ها نظرشان برگردد و به کازرون نیایند. آن روز که مدرسه تعطیل شد و از مدرسه بیرون آمدم، صدای فریاد کشیدن یک بوق را می‌شنیدم. خود را به سمت صدا رساندم، ماشین زرهی ژاندرمری را دیدم که فردی با لباس نظامی بر روی آن ایستاده و یک بوق در دست دارد و خبر نزدیک شدن تورکان را می‌داد. شاید از این طریق می‌خواست مردم را به کمک فراخواند و کسانی از میان مردم اسلحه در دست بگیرند و در حمایت از حکومت خان جور و اجانب در مقابل تورکان بایستند. اما انتشار این خبر بیش از پیش ترس و وحشت ایجاد کرد و مردم را از کوچه و خیابان فراری داد.

شاید تازه مردم خوش داشتند تورکان شهر را بگیرند تا اندکی از ظلم‌های خان و اجنبی رهایی یابند. تا حال باید از خانهای ستمگر بازی می‌خوردیم، چند سالی است که دوباره جناب مستطاب اجانب بریتانیایی هم پیدا شده و اکنون قوز بالا قوز شده بود.

سرانجام در شبی تاریک با بلند شدن صدای توپ و تفنگ شهر به لرزه درآمد. این نشان از این می‌داد که کازرون توسط تورکان محاصره شده است. این صداها تا صبح قطع نشد.

صبح که از خانه بیرون آمدیم تا عازم مدرسه شویم، هنگامی که از کوچه پس کوچه‌ها عبور می‌کردیم هنوز بوی باروت را می‌شنیدم.

درگیری‌ها دو سه شب ادامه داشت تا آن که شهر به دست تورکان افتاد. تورکان در اطراف کازرون بر تل‌ها منزل کردند و چند روزی را ماندنی شدند. در این مدت مردم نیز پشت سر تورکان به ادارات می‌رفتند و ادارات را غارت می‌کردند.

از جمله اداراتی که در آن روز غارت شد اداره غله بود که مقادیر بسیار زیادی غله در آن انبار شده بود در حالی که مردم آه نداشتند که با ناله سودا کنند.

برادرم که چند سالی از من بزرگتر بود از خانه بیرون رفته بود تا ببیند در شهر چه خبر است. وقتی برگشت برایمان تعریف کرد، زمانی که برای حمله به یکی از ادارات می‌رفتیم که هواپیمای انگلیسی را بالای سر خود مشاهده کردم که بمبی را انداخت، خود را بر زمین پرت کردم و در همان حال دیگران را خبر کردم. هنوز کامل روی زمین نخوابیده بودم که صدای انفجار بمب را شنیدم. وقتی سر بلند کردم دیدم بمب وسط آن جمع منفجر شده، و بسیاری را مجروح نموده است. دست و پاها قطع شد و …

در ادامه تسخیر ادارات شهر، من نیز یک بار در میان عده‌ای به ژاندارمری رفتیم و خود توانستم با آن بچگی‌ام تنها یک خشاب پر بردارم. آن چه در این زمان برای خودم عجیب بود بمباران مدام شهر توسط هواپیماهای انگلیسی بود.

تورکان علی‌رغم همه ترسی که مردم از آنها برداشته بودند، کاری با مردم نداشتند و بعد از چند روز کازرون را به مقصد شیراز ترک کردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Qafqazli