وبلاگ جامع و تخصصی تورانیان (تمدن و تاریخ جامع ترکان ایران و جهان)

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «باقرخان» ثبت شده است

ناگفته هایی از انقلاب مشروطه ایران

--- انقلاب مشروطه در ایران از آذربایجان جنوبی آغاز شد و خیلی زود به دیگر مناطق تورک نشین ایران گسترش یافت. بزرگانی چون ستارخان و باقرخان رهبران آذربایجان جنوبی، صولت الدوله قشقایی رهبر تورکان استان خمسه (فارس)، رئیسعلی دلواری رهبر تورکان استان بوشهر (تنگستان، دشتی، دشتستان)، حسین خان بیچاقچی رهبر تورکان استان کرمان با همکاری همدیگر، برای ایجاد مشروطه تلاش و فداکاری بسیاری نمودند. بعدها رهبرانی چون میرزا کوچک خان از گیلان و سردار اسعد بختیاری از خطه لرستان نیز به جنبش مشروطه لبیک گفتند و به مشروطه طلبان پیوستند تا با استبداد محمد علی شاه قاجار مبارزه کنند و حکومت مشروطه بنا کنند. این مطالب را همه میدانند ولی یک نکته بسیار مهم است که تاکنون به آن پرداخته نشده و در مورد آن صحبتی بمیان نیامده است!!

--- در کتاب تاریخ مشروطه ایران، مینویسد که رهبرانی چون ستارخان و باقرخان رسماً پادشاهی محمد علی شاه قاجار را غیر قانونی اعلام کردند و او را غیاباً از سلطنت خلع کردند. طوری که آن رهبران روشنفکر، دیگر «محمد علی شاه» را با عنوان پادشاه خطاب نمیکردند و به او «محمد علی میرزا» میگفتند و اینها در کتاب تاریخ مشروطه ایران نیز آمده. تمام مردان و زنان تورک چه آذربایجانی، چه قشقایی، چه بیچاقچی و بعلاوه گیلکها، لرها، اعراب همه به مشروطه طلبان پیوستند.

--- خب اگر تورکان، گیلکها، لرها، اعراب با حکومت محمد علی شاه قاجار مخالف بودند و با او می جنگیدند، پس چه کسانی طرفدار او بودند و نفرات ارتش او را تشکیل میدادند؟؟!!

--- محمد علی شاه قاجار خودش تورک بود ولی وقتیکه دید از طرف تورکان ایرانی از سلطنت خلع شده، بناچار بطرف ملاهای فارس رفت و با آنها اعتلاف کرد. ملاهای فارس رسماً از محمد علی شاه قاجار حمایت کردند و بر علیه مشروطه فتوا صادر کردند!! تمام نفرات ارتش محمد علی شاه قاجار را ملت فارس تشکیل میداد که توسط ملاهای فارس حمایت میشدند!! آیت اله یزدی، آیت اله شیخ واعظ اصفهانی مشهورترین دشمنان مشروطه و از طرفداران سرسخت محمد علی شاه قاجار بودند که در کتاب تاریخ مشروطه ایران نیز توصیح مفصل داده شده.
همین فارسها که امروزه دشمنان اصلی تورکان هستند تا دیروز خادم و خدمتگزار محمد علی شاه قاجار تورک بودند!!
البته کردها هم دشمنان مشروطه بودند و با مشروطه طلبان می جنگیدند، ولی آنها بطور مستقل زیر سایه لواء بریتانیا و روسیه بطور خود مختار با مشروطه طلبان می جنگیدند وجزئی از نفرات ارتش محمد علی شاه نبودند. 

--- پادشاهان سلسله قاجار را باید با توجه به نحوه حکومتشان به چهار دسته تقسیم کرد:
1 . آقا محمد خان، فتحعلی شاه، محمد شاه، که هر سه ترکمن بودند و با سیستم سنتی کشور را اداره میکردند. اما با این وجود آنها نیز خدمات زیادی به کشور کردند. آقا محمد خان قاجار طبق دستور رسمی و تاریخی که صادر کرد، برده داری را در ایران بکلی ممنوع اعلام کرد. و تأسیس ارتش منظم از خدمات عباس میرزا، ولیعهد فتحلی شاه قاجار بود.
2 . ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه که دو رگه ترکمن و آذربایجانی بودند. ناصرالدین شاه مدرنیسم را وارد ایران کرد. بسیاری از پیشرفتهای ایران مدیون اوست. تأسیس دانشگاه دارالفنون، تأسیس گمرگ، ترسیم اولین نقشه از کشور ایران، آموزش زبانهای خارجی، خفه کردن صدای ملاهای بیسواد و خرافه پرست. در زمان مظفرالدین شاه نیز برق به تهران وارد شد. لازم بذکر است که ایران در زمان مظفرالدین شاه قاجار اولین کشور اسلامی بود که صاحب برق شد.
3 . محمدعلی شاه قاجار استبداد گر و دیکتاتور که مجلس را به توپ بست و اساسنامه مشروطه را زیر پا گذاشت. رهبران استقلال طلب تورک بر علیه او برخاستند. محمدعلی شاه به ملاهای فارس پناه برد و با فارسها متحد شده و به جنگ تورکان برخاست!!
4 . احمد شاه قاجار که تحصیل کرده اروپا بود و با دموکراسی غربی آشنایی داشت و میتوانست ایران را در آن دوران بحرانی که مصادف با جنک جهانی اول بود بخوبی اداره کند. خصوصاً بزرگمردان تورکی مانند دکتر مصدق هم در صحنه سیاست تورکان قاجار حضور داشتند. ولی بخاطر مخالفت بریتانیا نتوانست بر قدرت بماند و خیلی زود با یک کودتای انگلیسی توانستند یک شخص کاملاً بیسواد و نفهمی بنام رضاخان میرپنج را بر ایران پادشاه کنند!!
ملاحظه میکنیم که تنها پادشاه دیکتاتور قاجار یعنی محمدعلی شاه، توسط فارسها بر قدرت ماند و به جنگ مشروطه طلبان تورک رفت.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Qafqazli

باقرخان

باقرخان

باقر خان سالار ملّی قبل از مشروطیت بنّا بود. پس از مشروطیت مجاهد شد. ریاست مجاهدین محله خیابان (خیابان یکی از محلات قدیمی تبریز است مشتمل بر بخش های واقع در جنوب رودخانه آجی در شرق شهر که تا جنوب شرقی نیز میرسید)، تبریز به دست او افتاد. پس از به توپ بستن مجلس، به دستور انجمن ایالتی مانند ستارخان دست به اسلحه برد و با قشون دولتی که تبریز را در محاصره داشت جنگ کرد. امّا پس از اوّلین شکست که از قشون دولتی خورد، سست شده در صدد تسلیم برآمد. تا کار ستّارخان که در امیرخیز، محله دیگر تبریز با دولتیان جنگ می کرد قوت گرفت، وی نیز سستی را از خود دور ساخته بار دیگر به جنگ با قشون دولتی پرداخت. در اثر همکاری او با ستّارخان کار مشروطه طلبان پیشرفت کرد و تبریز از فشار محاصره راحت شد. انجمن ایالتی تبریز باقرخان را به لقب سالار ملی ملقب ساخت، و از او تقدیر کرد و آوازه اشتهارش در سراسر ایران پیچید.

چنانکه در تواریخ مشروطیت نوشته اند، در اثر مجاهدت ستّارخان و باقرخان مشروطیّت نجات یافت. اما خود تبریز دیری نگذشت که به دست قشون روس افتاد. سالار ملی و سردار ملی در تبریز نماندند و به تهران حرکت کردند. یک استقبال شاهانه از این دو مجاهد شجاع از طرف دولت مشروطه به عمل آمد.

باقرخان در تهران منزوی میزیست تا قضیه مهاجرت پیش آمد. او دیگر در تهران درنگ نکرد و دنبال مهاجرین رفت. شبی در نزدیکی قصر شیرین عده ای از اکراد بر سر او و رفقایش ریختند و سرشان را بریدند. (مرگ باقرخان به همراه هجده نفر از یاران و همراهانش در محرم 1335 قمری / آبان 1295 خورشیدی به دست یکی از اشرار معروف اکراد قصرشیرین به نام محمد امین طالبانی به قصد تصاحب اسب و وسائل مهمانان خود، صورت گرفت.)

باقرخان بر خلاف ستّارخان که شیخی بود، از متشرعه بود. از علمای مخالف مشروطیت که متشرعه بودند جانبداری می کرد و به آنها احترام می گذاشت. با ستارخان رقابت داشت و می گفت: مرد آن نیست که در امیرخیز جنگ کند. مرد منم که در ساری داغ با قشون دولتی جنگ کرده ام. (علی رغم این سخن این دو بزرگوار دو بازوی قوی و شکست ناپذیر انقلاب مشروطیت بودند)

 

در هر حال سالار ملّی مردی جسور و ساده بود. حق بزرگی به گردن مشروطیت ایران دارد. او و ستارخان برای مشروطیت با قوای دولتی به جنگ برخواستند و موفق شدند. پس از آنکه مشروطیت بار دیگر مستقر گردید این دو نفر به عنوان قهرمان مشروطیت معرفی شدند؛ چه، مشروطیت برای خود قهرمان لازم داشت. این دو نفر از توده برخاسته بودند، در سخت ترین ایام با اتکاء به توده تبریز با شاه مستبد مبارزه کرده بودند؛ یک حرکت و نهضت ملی را رهبری کرده بودند، مسلمان بودند و به مشروطیت ایمان داشتند. این بود که به آسانی قهرمان ملت شناخته شدند.

 

دمکراتهای آذربایجان که نهضت خود را در دنباله نهضت مشروطیت و مکمل آن و خود را وارث سنن مجاهدین آن دوره می دانستند، مجسمه باقر خان را در میدان شهرداری تبریز تصب کردند. در 24 آذر ماه 1325 پس از سقوط پیشه وری مردم در تحت تأثیر احساسات آن مجسمه را که اثر دمکراتها بود برانداختند. از این عمل معلوم می شود که نهضت پیشه وری چقدر به ضرر مشروطیت و آزادی و این قبیل معانی بوده است.

 

داماد باقر خان سرتیپ هاشمی است که فرمانده قوای دولتی مأمور آذربایجان بود که در طی جنگی مختصر قوای دمکراتها را در قافلانکوه مغلوب کرد و در میدان جنگ به درجه سرتیپی نایل آمد.

باقرخان فرزند حاج رضا تبریزی بود. نخست پیشه بنائی داشت و قداره بند نیز بود در جریان نهضت مشروطه به انجمن ایالتی تبریز پیوست و در جنگهای تبریز به نفع مشروطه خواهان فداکاری‌های بسیار کرد و در راه پیروزی مشروطه طلبان دلاوری‌ها نمود.

 

مدتی کوتاه از طرفداری مشروطه دست کشید اما چن دلاوی ستارخان را دید که با هفده سوار مردم را تحریک به قیام می‌کند به ستارخان پیوست.

 

باقرخان فوج سهام‌الدوله را شکست داد. سربازان ملایری را پس از دور روز اسارت به شهر خودشان فرستاد و بارها جلوی حملات سخت دشمنان آزادی و مشروطه را گرفت.

 

باقرخان جلو پیشروی سپاه انبوه عین‌الدوله را که خود را به دوچی نزدیک ساخته بود تا شهر را به تصرف درآورد گرفت و نگذاشت به پیشروی ادامه دهند.

 

باقرخان در پیروزی شهر تبریز و غلبه بر قوای استبداد سهمی عمده داشت و در جنگهای هولناکی که از هر سو بر تبریزیان تحمیل می‌شد دلیری‌ها و پایمردی‌های فراوان نشان می‌داد در دمیدن روح دلیری به مجاهدان و با شرکت فعالانه خود در نبرد سهمگین خونین نمونه اعلائی از آزادگی و دلاوری به‌شمار می‌رفت و برای از پا درآوردن دشمن است بابتکارات کم‌نظیری دست می‌زد که یک نمونه آنها دیلاَ با نهایت اختصار آمده است.

 

یک روز پس از قیام ستارخان در تبریز و با دمیدن روح آزادگی در مردم، باقرخان مجاهدان محله‌های خیابان، نوبر مارالان. کفشدوزان ارمنستان و یجویه عموزین الدین و سایر آزادی طلبان مشروطه‌خواه را گرد هم آورد و برای بیرون راندن رحیم خان وایل غارتگرش حیله و نقشه‌ای جنگی به‌کار برد، زیرا بیشتر مردان مجاهد بوسیله افراد رحیم خان خلع سلاح شده بودند و فقط عده کمی بودند که هنوز تفنگ داشتند، ازینرو باقرخان پیشنهاد کرد نزدیک ظهر مجاهدان سه دسته شوند و هر دسته از یک طرف بباغ شمال که محل هجوم اقامت رحبم خان بود و حمله نمایند، یک دسته از روبرو و دو دسته از یک طرف بباغ شمال که محل هجوم اقمت رحیم خان بود و حمله نمایند، یک دسته از روبرو و دود دسته از دو طرف دیگر بباغ حمله کنند قسمت جنوبی باغ شمال آزاد باشد تا دشمن راه فرار داشته باشد و در پیشاپیش هر دسته مجاهدان تفنگ به دست و آنها که تفنگ نداشتند هر یک بار دو قلوه سنگ به سوی باغ حرکت نمایند.

 

تیراندازی مجاهدان شروع شد و آنانکه قلوه سنگ داشتند آنها را بهم می‌زدند تا صدایی شبیه شلیک تیر بدهد. افرد ایل رحیم خان سخت دچار هراس شدند و به یکدیگر می‌گفتند مردن تبریز قیام کرده‌اند و فرار فرار بگوش می‌رسید، رحیم‌خان از در جنوبی با اسب گریخت و افرادش در پی او با شتاب هر چه بیشتر می‌گریختند، مجاهدان بی‌اسلحه دست‌رسی باسلحه یافتند.

 

رحیم خان و مردانش در باغ صاحبدیوان اردوزدند و چند نفر را فرستاد تا از مراغه تفنگ و فشنگ بیاوردند و دو روز بعد به‌سوی دوچی رفت تا سربازان دولتی را با خود همداستان نموده به تبریز مخصوصاَ محله امیرخیز حمله نمایند.

 

جنگ دولتاین شدت می‌یافت و باقرخان و ستارخان با هم در ارتباط بودند و در مواقع لزوم به‌کمک یکدیگر می‌شتافتند علاوه بر این نظم خاصی در سپاه مجاهدان بوجود آوردند و هر 20 نفر مجاهد را زیر نظر یک نفر سرکرده قرار دادند.

 

چون مشروطه‌خواهان مجاهد پیروز گشتند انجمن ایالتی آذربایجان به باقرخان لقب سالار ملی و به ستارخان لقب سردار ملی داد.

 

مخبرالسلطنه پس از پیروزی مشروطه‌خواهان به والی‌گری آذربایجان آمد به‌جای قدرت دانی از کوشش‌ها و از جان گذشتگی‌های ستارخان و باقرخان در روز ورود که مجاهدان باستقبالش رفته بودند نسبت باین دو دلاور آزادیخواه بی‌اعتنایی و سردی بسیار نشان داد و در نها نیز وسایل تبعید این دو قهرمان را به تهران فراهم ساخت در نتیجه باقرخان و ستارخان گرفتار مصیبت‌ها و سرانجام شومی شدند که همه به گردن حاج مخبر‌السلطنه بود. خلاصه اینکه با تحریم مخبرالسلطنه همراه با ستارخان به تهران دعوت گردید عده‌ای از و کلای آذربایجان تا زنجان به استقبال وی و ستارخان آمدند و در قزوین کرج تهران استقبال فراوان از آنها به‌عمل آمد در مجلس لوحه سیمین منقوش به طلا به باقرخان دادند نخست ماهی هزار تومان از طرف دولت مقرری برایش معین و در باغ عشرت آباد مسکن داده شد اما در واقعه تحویل اسلحه به پارک امین‌الدوله رفت و پس از محاصره پارک تفنگش را از روی گرفتند و بعد از مدتی ماهی سیصد تومان ماهانه برایش معین کردند و باقرخان خانه‌ای در خیابان شاهپور اجاره کرد.

 

چون جنگ جهانی اول آغاز گردید دموکرات‌ها و آزادیخواهان دست به مهاجرت زدند و باقرخان نیز بدان‌ها پیوست و با شور و میهن‌پرستی و طرفداری از آلمانی‌ها از تهران رفتند و برای رفتن به بغداد به کرمانشاه رهسپار شدند. و شبی در یک روستای نزدیک قصر شیرین مورد حمله کردها که می‌خواستند اسلحه و اموال آنها را تارج کنند قرار گرفتند و همه آن‌ها را گشتند و حسد آبان را در چاه انداختند و چند روز بعد جسد آنها را زا چاه بیرون آوردند و باقرخان سالار ملی در گمنامی به خاک سپرده شد.

 

Www.Turanian.blog.ir

 


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Qafqazli