جنگی شدید در هیاهوی شیپورها و طبل های ترکان سلجوقی و ناقوس های مسیحی در گرفت.موثرترین سلاح سلجوقی ها در کنار نیروهای معنوی،روش  جنگی اجدادی ترکان یعنی تیراندازی بر روی اسب بود.در نهایت لشکر روم منهزم شد،امپرطور روم به اسارت درآمد ،آلپ ارسلان او را آزاد گذاشت تا به استانبول برگردد لیکن رومانوس دیوجانوس در بازگشت به دست خود رومی ها ابتدا کور گردید و سپس کشته شد.

آلپ ارسلان،از یک سو به فتوحات روى آورد که خود سبب به دست آوردن غنایم فراوان، و نیز کسب وجهه و اعتبار مى‏شد.همچنین امیران محلى هر دیار را، با آن که مى ‏توانست آنان را سرکوب کند، سرجایشان گماشت و به گرفتن مبالغى پول اکتفا کرد.این سیاست دو پهلویى بود که هم سبب آرامش منطقه مى ‏شد و هم در صورت بروز بحران، خطرزا بود. 

آلپ ارسلان با خلیفه عباسى نیز به آرامى و بدون تهدید برخورد کرده حاضر نشد با رفتن به بغداد خود را در موقعیت دشوار رویارویى با خلیفه یا اطرافیان او قرار دهد.معمولا خلیفه در بغداد وزیرى داشت، چنان که سلطان سلجوقى نیز امیر الامرایى در آنجا مى ‏گماشت .علاوه بر آن، وزیر سلطان با وزیر خلیفه مى‏ کوشیدند تا مشکلات دو طرف را حل کنند.شگفت آن که، نظام الملک دخترش را به فرزند ابن جهیر، وزیر القائم عباسى داد و بدین صورت روابط مستحکمى میان آن دو درگاه ایجاد شد.این قبیل ازدواج‏هاى سیاسى در این دوره تاریخى، بسیار گسترده و فراوان است. 

آلپ ارسلان چند سال پیش از کشته شدنش که در سال 465 رخ داد، پسرش ملکشاه سلجوقى را که امیر زاده ‏اى نیرومند اما بسیار جوان بود، به جانشینى گماشت.بدین ترتیب راه براى ادعاى سایر افراد خانواده بسته شد. 

 وصف راوندى از این سلطان سلجوقى خواندنى است: 

سلطان آلپ ارسلان پادشاهى بود با هیبت و سیاست، تازنده و کامکار و بیدار، دشمن شکن خصم افکن، بى‏نظیر و جهانگیر، تخت آراى و گیتى گشاى، قدى عظیم داشت و محاسنى دراز، چنانکه به وقت تیر انداختن گره زدى و هرگزى تیر خطا نکردى...و از سر محاسن تا سر کلاه او گویند دو گز بودى و هر رسول که پیش تخت او آمدى، بهراسیدى.