در اواخر قرن نوزدهم تعداد بیشتری از مسیونرهای مذهبی در آذربایجان غربی بویژه شهر ارومیه جهت پیاده کردن اهداف خاص خود ساکن شدند. این افراد که عموما از مسیحیان روسیه ، فرانسه ، انگلیس و آمریکا بودند سعی می‌کردند فعالیتهای خود را در قالب آموزش علوم دینی ، تدریس زبانهای خارجی و ارائه برخی خدمات عام المنفعه پوشش دهند. ولی در اصل می‌کوشیدند تا مسیحیان منطقه بویژه ارامنه را در قالب تیمهای مسلح سازماندهی کنند.

مسیونرهای مذهبی جهت نیل به مقاصد سیاسی خود ، آشوریها ، ارامنه و جیلوهای مسیحی مهاجر را آلت دست خود قرار داده و اقدام به تعلیم نظامی انها برای اغتشاش‌گری کردند. که تحریکات ضد ایرانی و اسلامی همین مبشرین منجر به خونریزی و بلایای غیر قابل تصور گردید که اگر تحریکات مداوم و تقویت مالی و معنوی آنان نبود هرگز مسیحیان ارومیه در اندیشه ایجاد اختلاف با مسلمانان که سالیان دراز با آنها در صلح و صفا زندگی می‌کردند نمی‌افتادند.

در پی تحریکات ضد انسانی این مسیونرها بود که در 27 اسفندماه 1296 هـ . ش ( برابر با 17 مارس 1917) ارامنه و آشوریها با هدایت «تیکتین» کنسول روسیه در ارومیه و « شت» رئیس مذهبی مسیونرهای آمریکا در این شهر ، اقدام به قتل و غارت مسلمانان نمودند بطوریکه در طول یک روز نزدیک به ده هزار مسلمان در ارومیه و حومه آن بی‌رحمانه قتل عام شدند. پس از این کشتارها مناطق غربی آذربایجان ایران دستخوش حملات ارمنیان گردید و در شهرهای سلماس ، خوی و ماکو نیز هزاران مسلمان اعم از ترک و کرد قربانی نسل کشی نفرت انگیز ارامنه شدنددر این فاجعه هم ارامنه ارمنستان در کنار این مسیونرهای خارجی قرار داشتند ( تعداد 3000 تن از داشناکها به رهبری آندرانیک در سال 1296 شمسی به سمت شهر خوی حرکت کرده و آنجا را محاصره نمودند. آنها قصد قتل عام مردم خوی را داشتند که به کمک سپاه عثمانی عده‌ای کشته و جمعی دیگر مجبور به فرار شدند و به این ترتیب شهر خوی از دست ارامنه خارج شد.




احمد کسروی در کتاب « تاریخ هیجده ساله آذربایجان در این خصوص می‌نویسد : « روسیان همچنان بدرفتاری مینمودند و آسوریان و ارمنیان به پیشتگرمی آنان بیدادگری بی‌اندازه میکردند و چون کسی بجلوگیری بر نمی‌خاست روزبروز بدی بیشتر مینمودند و هفته‌ای نمی‌گذاشت که چند کسی کشته نگردد و یکداستان ناگواری روی ندهد.


گذشته از درون شهرها در بیرونها آنچه می‌خواستند دریغ نمی‌گفتند. یکدسته از ارمنیان از قفقاز گریخته و باینجا آمده و بهمدستی جیلوها راهزنی می‌کردند و اگر کسی دست باز میکرد او را میکشتند


شهرهای مرند و خوی و سلماس و ارومیه و غیره مورد بی‌رحمترین هجومها قرار گرفت ، ارامنه قره داغ  به پاس همکیشی ، مسلمانان بی پناه و دست خالی را از دم تیغ می‌گذرانیدند . اینان شکم زن حامله را دریده و جنین را به تن بریده پدرش نصب می‌نمودند. مسلمانان به بلای بدتر از جنگهای صلیبی دچار شده بودند. طراحان ارمنستان بزرگ به هر قیمتی که شده می‌خواستند طرحشان را پیاده کنند.


کسروی در این باره ادامه می‌دهد : « امروز در این کشتار نزدیک به ده هزار تن از مردم بیگناه و از زنان و بچگان کشته گردید. مسیحیان از دمیده بامداد اغاز کرده تاراج و کشتار دریغ نمی‌گفتند و پس از نیمروز هم اگرچه با دستور مستمر « شت» دست از کشتار برداشتند ولی باز تاراج در کار بود


و کسروی در آخر اینگونه می‌نویسد « این داستانها چندان دلگداز است که ما بهتر می‌دانیم ناگفته گزاریم و بگذریم» اما به غم همه این جنایات آنچه در نوشته‌های مدافعان ارامنه آ‌مده است تحریف این حوادث می‌باشد. این تحریفات که عمدتا از طرف انگلیسها اعمال می‌شود اهداف خاص خود را دنبال می‌کند. در حالی حکایت از مرگ نزدیک به 25 هزار ارمنی و آشوری در درگیریهای آذربایجان ایران دارد که پس از انفصال قفقاز از ایران و مهاجرت آنان به روسیه تعداد مسیحیان این منطقه به شدت کاهش یافته بود. و کشته شدن 25 هزار مسیحی به معنای مرگ تمام ارامنه و آشوریهای غرب دریاچه ارومیه است. موضوعی که هرگز صحت نداشته و ندارد و واقعیات تاریخی عکس این را بازگو می‌کند. و در مقابل ارامنه و آشوریها بدلیل حمایت مسیونرها و همکاری داشناکها و مسیحیان با روسیه از تعلیمات نظامی لازم بهره برده بودند که با شگردهای نظامی خود توانستند مسلمانان غافلگیر را براحتی به کشتار دهند که قبرهای دسته جمعی مسلمانان آذربایجانی موجود در اطراف شهرهای سلماس و ارومیه حکایت از فجایع ارامنه در حوالی دریاچه ارومیه دارد


مسلمانان آذربایجانی بزرگترین قربانی کشمکش‌های قفقاز


انقلاب 1917 شوروی و جنگ‌های داخلی متعاقب آن مثل هر جای دیگر این کشور ، آشوب و خونریزی فراوانی را در قفقاز به همراه آورد . نمایندگان سیاسی گرجی ، آذری و ارمنی در تفلیس حکومتی تشکیل داده و مستقل از مسکو به اداره امور پرداختند. اما دستیابی به استقلال در قفقاز جنوبی بهای گزافی داشت.

 

ارامنه که نه تنها در هیچ نقطه قفقاز در اکثریت نبودند بلکه طبق نوشته « ترمیناسیان» از یک قلمرو مشخص نیز برخوردار نبودند. حزب داشناک مشکل عدم قلمرو ملی را با روش‌های خشن و جنایتکارانه‌ای و با کمک استعمارگران بویژه انگلیس حل کردند . صدها هزار تن در کشتارهای اسفباری که در سطح گسل ملتهای ترک ، ارمنی و گرجی صورت می‌گیرد جان می‌بازند. شواهد حکایت از آن دارد که مسلمانان آذربایجان بزرگترین قربانی این کشمکش‌ها هستند « داشناک‌ها کلیه روستاهای آذری نشین ایروان را با خاک یکسان کردند... در ولایت ایروان 211 روستای آذری نشین تخریب و صدها هزار قتل عام شدند و به این ترتیب قریب به 300 هزار آذری ایروان به قتل رسیدند و با نهایت درماندگی خود را به مناطق امنی چون گنجه رساندند تنها گروه اندکی در سرزمین ابا و اجدادی خود ماندند.

 

این حوادث که دومین موج درگیری‌های ارمنی ـ آذری در قفقاز بود روابط آذری‌ها و ارامنه را به قدری تیره نمود که دیگر به هیچ وجه مقدور نبود در اتحاد سه گانه حکومت فدرال قفقاز بتوانند در کنار هم بمانند و لذا این فدراسیون در 26 مه 1918  از هم پاشید و پس از آن سه جمهوری مستقل آذربایجان ، ارمنستان و گرجستان تشکیل شد


در این فاجعه اسفبار هزاران نفر از مسلمانان قفقاز خانه و کاشانه خود را رها کرده و آواره کوه و بیابان شدند در همین  رابطه سید جعفر پیشه‌وری در خصوص مشاهدات خود چنین می‌نویسد « من وحشیگری داشناکها را روز 18 مارس 1918 دیدم. در آن روز عده بیشماری از مردم بیگناه مخصوصا ایرانیان بی طرفی را که در کاروان سراها سوخته و ذغال شده بودند با چشم خود مشاهده کرده بودم... از دیدن جنایاتی که این مردم بی‌شعور بدون علت اساسی مرتکب شده بودند روان انسان عاصی می‌شد.4

 

ارامنه در 24 مارس شش روز بعد از مشاهدات پیشه‌وری به همراه روسها اقدام به خلع سلاح شبه نظامیان مسلمان کردند و در این نبردها هزاران مسلمان به شهادت رسیدند پس از این مغلوبیت ، باکو وضعیتی اسفبار بخود گرفت چرا که در این میان بلشویکها و داشناکها اقدام به قتل و غارت در محلات مسلمان نشین کردند.

 

به این ترتیب ایروان و حومه آن که عمدتا مسلمان نشین بود از جمعیت مسلمان خالی شد و تبدیل به یک منطقه صرفا ارمنی نشین گردید.

 

همزمان با ایروان مسلمانان شهرهای قارص، ادهان ، بورچالو و آخاتسیخ نیز کشتار شدند. در این نسل کشی بی رحمانه بیش از 200 هزار مسلمان به شهادت رسیدند. در چنین شرایطی دیگر هیچ علقه ای میان مسلمانان برای باقیماندن در دولت قفقاز وجود نداشت بنابراین دولت موقت قفقاز جنوبی از هم پاشید که این اتفاق ارامنه را بیش از پیش در حمله به اراضی جمهوری اول آذربایجان تشویق کرد.

 

در قره باغ، فهم دینی و باور ملی مسلمانان اضمحلال می شود

 

جمهوری اول آذربایجان پس از 19 ماه حیات در 27 آوریل 1920 با حمله نیروهای 60 هزار نفری ارتش به رهبری «سرگئی کیروف» سقوط کرده و پرچم اتحاد جماهیر شوروی در چنین روز سیاهی برفراز پارلمان ملی جمهوری اول آذربایجان نصب گردید و پنج ماه بعد جمهوری ارمنستان در دوم دسامبر با حمله بلشویکها سرنگون شد. با تصرف قفقاز توسط نظام شوراها و آغاز استیلای مخوف بلشویکها بحران قره باغ فروکش کرد و نهایت در 7 ژوئیه 1923، ایالت خودمختار «ناگور نوقره باغ» در ترکیب جمهوری دوم آذربایجان واقع در جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی تاسیس شد. اما عطای حق خودمختاری به ارامنه قره باغ و واگذاری بخش مسلمان نشین زنگه زور و شرق دریاچه سیوان به جمهوری شوروی، ارمنستان حقوق مسلمانان آذربایحانی بصورت فاحشی نقض گردید و در مقابل هیچ حقوقی متقابلی برای مسلمانان مقیم ارمنستان در نظر گرفته نشد. پس از شش دهه اختناق توام با تنش های بعضاً خونین میان ترکان و ارامنه در ایالت خودمختار قره باغ بار دیگر با پیدایش سستی در ارکان امپراطوری شوروی، عفریت کشمکشهای میان مسلمانان و ارامنه افراطی سر از قبر نفرت انگیز خویش برداشت.

 

ارامنه از نوامبر سال 1987 به دنبال اظهارات تحریک کننده «آگابنگیان» مشاور ارمنی الاصل گورباچف، آخرین دبیر کل شوروی، در برابر دولت باکو سر به شورش برداشتند، یکسال بعد کشتارهای خونینی را علیه مسلمانان ساکن قره باغ به عمل آوردند. بطوریکه در 20 فوریه 1998 نمایندگان ارمنی مجلس محلی قره باغ بی اعتنا به مخالفت نمایندگان مسلمان، الحاق قره باغ به ارمنستان اعلام کردند.

 

داشناکها برای اجرا مقاصد خود نیازمند جاری شدن خونهای بی گناهان بودند که می بایست جهت آ‌غاز درگیریهای نژادی در اسرع وقت بر زمین ریخته می شد بطوریکه حتی زلزله مخوف در شمال ارمنستان هم نتوانست وقفه ای در تندرویهای پان ارمنیستها و داشناکها ایجاد کند.

 

از نکات قابل توجه زلزله شهر «اسپیتاک» اخباری بود که در روزنامه های ماه دسامبر 1998 و ژانویه سال 1989 در شهر پراگ پایتخت جمهوری چکسلاواکی سابق درج گردید. و خشم و نفرت جهانیان را برانگیخت امدادگران کشور مذکور که با خود سگهای تربیت شده ای را به همراه داشتند متوجه بی قراری تعجب آور این سگها در مجاورت لوله قطور و طویلی می شوند که در یکی از مناطق زلزله زده به حال خود رها شده بود این امدادگران پس از بریدن لوله در درون اینها دهها جسد از نونهالان و کودکانی را پیدا می کنند که در حال تعفن هستند با انتشار این خبر مشخص می شود که این افراد کودکان بی گناه و معصوم مسلمان هستند که از آغوش مادران خود توسط داشناکهای جنایتکار دزدیده شده اند.

 

با آغاز سال 1989، ارامنه ارمنستان و قره باغ اقدام به قتل و غارت مسلمانان ساکن این مناطق کردند. به دنبال این اقدام بیش از دویست هزار تن از مسلمانان مقیم ارمنستان بصورت مشقت بار، مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شدند. و در قره باغ مسلمانان غافلگیر شده و گروه گروه توسط ارامنه تندروی این ایالت سلاخی شدند.

 

و حادثه غم انگیز دیگر فاجعه 26 فوریه 1992 شهر خوجالی می باشد که فقط عطفی در جنایتهای سازمان یافته علیه بشریت محسوب می شود که در این حادثه هزاران نفر از مسلمانان مظلومانه با حیوانیت تمام قتل عام شدند.

 

ابعاد مختلف و نتایج این فاجعه ضد انسانی قابل بیان نیست و تنها می توان از این بررسیها به عنوان «جستجوی سیاه» نام برد در این قتل عام و نسل کشی 613 نفر از اهالی بی دفاع شهر خوجالی کشته شد. که از این تعداد 106 نفر زن و 83 نفر کودک بودند.

 

1275 نفر به اسارت در آمدند و 150 نفر هم مفقود شدند. طبق برخی قرائن و شواهد اعضای بدن برخی از این اسرا در اقدام جنایتبار دیگری در بازارهای غیر قانونی پیوند اعضا در اروپا به فروش رسیدند. 560 نفر از قربانیان تحت شکنجه کشته شده و اجساد برخی از آنها مثله شد (5)

 

اما جنایت ارامنه در خوجالی، آخرین جنایت رژیم نژادپرست ایروان علیه مسلمانان آذربایجان نبود بلکه هنگام سقوط شهرهایی چون شوشا (9مه1992)، لاچین (17 فوریه 1993)، خارموت (21 فوریه 1992)، قوبادلی

(31 اوت 1993)، زنگیلان (6 آوریل 1993)، جبراییل (18 اوت 1993)، آقدام (23 جولای 1993) نیز تکرار شد بگونه ایکه تاکنون نزدیک به 25 هزار آذربایجانی شهید، 5/1 میلیون نفر آواره و 20 درصد از خاک جمهوری آذربایجان توسط ارمنیان اشغال شده است.

 

بدین وسیله امروزه در قره باغ بسان فلسطین اساسی ترین و مهمترین رشته پیوند انسانی ما یعنی فهم دینی و باور ملی که از آغاز زندگی تک تک ما با ما بوده دچار از هم پاشیدگی شده است. دو زخم عمیق جهان اسلام یعنی قره باغ در جهان ترک و فلسطین در جهان عرب یکی بدست مزدوران ارمنی دیگری صهیونیزم در حال نابود کردن کیفیت معنوی و تلقیات فکری اجتماعی ما طراحی شده است. هر دو را عزیز می شماریم و رهایی هر دو را مد نظر قرار دهیم.


اما به رغم این جنایت آنچه که در کتابها و مقاله های مدافعان ارمنی آمده  است تحریف حوادثی است که بوقوع پیوسته است دولتمردان ارامنی ابتدا سعی در انکار اکثر جنایات انجام داده خود بودند که کم کم زیر فشار افکار جهان و وجدانهای منصف کم کم به جنایاتی در شهر خوجالی و امثالهم اعتراف کرده و در نهایت برخی از این آقایان با قضاوت هرچه تمام ضمن پیش کشیدن عقده های تاریخی خود از جمله شکست ارامنه در جنگ باعثمانی در سال 1915 قاتلین و مصوبین فجایع علیه مسلمانان را بسان قهرمانان ملی خود ارزش و بهاء دادند ولی لکه ننگ

جنابات انجام شده و حمایت آنان از جنایت آفرینان تا ابد در کارنامه آنان ثبت خواهد شد ما تورک ها هرگز فراموش نمیکنیم و یه روز می رسد که انتقام خونینی ممیگیریم و ارمنی رو از این خاک خدا حذف میکنیم ...

لعنت اولسون ارمنی لره

ارامنه کثیف

ارامنه خوک

Www.Turanian.blog.ir