در طول قرن نوزده و ربع اول قرن بیستم، تورک‌ائلی و ایران از طریق دو مرکز با مدرنتیه و افکار آزادی‌خواهی آشنا ‌شد: «عثمانی» و «قفقاز». در این دوره همچنین صدها هزار تن از ایرانیان اغلب تورک، در جستجوی کار و آزادی و شرایط انسانی‌تر زندگی به قفقاز-باکو و به همان مقدار به قلمروی عثمانی –استانبول مهاجرت کرده بود. تاریخ‌نگاری تورک چپ ایرانی و بویژه آزربایجان‌گرایان، نقش قفقاز-روسیه در تاریخ معاصر ایران را بزرگنمائی، تحریف، وارونه‌نمایی و ایدئالیزه کرده، نقش عثمانی را ناچیز و بی‌اهمیت نشان داده است. آنها مساله‌ی مهاجرت صدها هزار تن ایرانی به قلمروی عثمانی را هم مسکوت گذارده‌اند. (بررسی‌ها و داده‌ها و دانسته‌های ما در باره‌ی توده‌ی چند صد هزار نفری تورکان ایرانی مهاجرت کرده به عثمانی- استانبول، آدانا، ازمیر، ارزروم، وان، قارس، ...- که از ارتش تورکیه تا هنر و ادبیات و ... تورک در بسیاری از عرصه‌ها حضور داشته‌اند، بسیار ناچیز است).

در دوره‌ی مورد بحث، عامل عثمانی اغلب نقش مثبت؛ و عامل قفقاز اغلب نقش منفی بر ایران و تورک‌ائلی داشته است. در قرن نوزده عثمانی مرکز صدور افکار و ایده‌های تجدد، قانونمداری، مشروطیت، اصلاحات سیاسی و اجتماعی، آزادی‌خواهی و نواندیشی اسلامی، و از اوایل قرن بیستم کانون صدور شعور ملی تورک و تورک‌گرایی فرهنگی و سیاسی، و مفکوره‌ی استقلال به تورکان ایران و قفقاز بود. استانبول کانون روشنفکری ایرانیان بود. در دوره‌ی مدرن بسیاری از نخستین تورک‌گرایان و تورکی‌نویسان در ایران و حتی قفقاز متاثر از و یا زیسته در عثمانی-تورکیه بوده‌اند (جمشیدخان افشار اورومی، حاجی میرزا بلوری، رفعت، معجز، ساحر، نطقی، هئیت، ....).

و اما قفقاز در تاریخ معاصر عامل صدور چهار جریان مخرب به جنوب است: «ایران‌گرایی»، «فرهنگ خشونت‌طلبی و تروریسم سازمان یافته»، «کمونیسم روسی» و «آزربایجان‌گرایی استالینیستی».

پس از معاهده‌ی تورکمانچای، قفقاز کانون صدور ایران‌گرایی به جنوب بوده است. در قفقاز آن دوره ایران‌گرایی و به درجه‌ای شیعی‌گری در میان نخبگان و مردم نوعی اعتراض به اشغالگری روسیه‌ی تزاری و مسیحی، و سمبل هویت خودی بود. زبان فارسی هنوز زبان مکتوب و ادبی تورکها بود. اما پس از آشنائی تدریجی نخبگان و اقشار میانی با مظاهر تمدن اروپائی و سکولاریسم از طریق روسیه، آنها نخست ضمن حفظ ایرانی‌گری، شیعی‌گری را نفی و به جای آن ایران پیش از اسلام را نشاندند و بدین سان ترکیب ایرانی‌گری و ایران پیش از اسلام، بسیاری از نخبگان قفقاز را به دام فارسی‌گری و باستان‌گرایی آریایی و .... راند (آخوندزاده، طالبوف، مراغی؛ ....). این روند تا دهه‌های پایانی قرن نوزده ادامه داشت. تا آنکه در اثر تعامل با عثمانی، در میان نخبگان ایرانی‌گری نیز تنزل و به جای آن روند بازگشت به هویت تورکی مردم آغاز شد. حتی رسولزاده و علی حسین‌زاده و احمد آقایف و ... تا قبل از تماس با عثمانی (و نریمانوف همیشه) دارای تمایلات ایرانی‌گری بودند. اغلب گروهها و مخصوصا نخبگانی که در این دوره از قفقاز به ایران مهاجرت کردند و یا اخلاف آنها، از سران جریانات ایران‌گرا و پان‌ایرانیستی بعدی شدند (تقی‌زاده-اوردوباد، پرنس ارفع الدوله-ایروان، داود منشی‌زاده موسس سومکا-ایروان، ....). بسیاری از قزاقها و فرماندهان ارتش با تمایلات شدید ضد تورک حتی تا دوره‌ی پهلوی، اصلیت قفقازی دارند (رضاشاه، آیریم، طهماسبی، منشی‌‌زاده، قره‌باغی، ....).

قفقاز از اوایل قرن بیستم در دوره‌ی مشروطیت-آزادی‌ستان توسط قوچی‌ها، مجاهدین و فدائی‌های قفقازی، ایرانیان مهاجر، ... مجرای صدور «تروریسم سازمان یافته و فرهنگ خشونت‌طلبی» به جنوب، منحرف کردن مشروطیت و آلودن آن به تروریسم و خشونت، و سپس توسط فرقه‌های همت و عدالت و اجتماعیون عامیون و کمونیست و .... صدور «کمونیسم روسی» به ایران شد. در این دوره باکو کانون انقلابی‌گری و رادیکالیسم برای ایرانیان بود. پس از سال ١٩٣٧ قفقاز عامل صدور «آزربایجان‌گرایی استالینیستی» شامل «هویت ملی جعلی آزربایجانی» و همه‌ی مخلفات آن از قبیل «فرهنگ ترور شخصیت» به ایران بوده است.


Www.Turanian.blog.ir