جهان پهلوان پوریای ولی بزرگمرد آذربایجان(خوی از نگاهی دیگر)

- در نوشته هایه امیر کمال الدّین حسین گازرگاهی در '»مجالس العشّاق /96'« داستان پهلوان محمود پوریا را شروع کرده: '»تکیه دار دارالصّفای اولی الأیدی والابصار( قسمتی از آیة 45 سورة ص)'«. در بررسی عناوین و القاب شهرهای ایران، به شهری غیر از خوی برنمی‌خوریم که لقب '»دارالصّفا«' داشته باشد. با اینکه وقتی احوال این پیر پهلوان( پوریای ولی) که کمال مطلوب فتوّت و عرفان در وجود وی تجسّم یافته مطالعه می‌شود، متوجّه می‌گردیم براینکه احوال این نامدار در هاله‌ای از افسانه‌ها فرو رفته، بلکه همین افسانه ها ناموی را نیز در بر گرفته است.چه که هم اکنون نیز مزار این پهلوان بزرگ در شهرستان خوی که میعادگاه پهلوانان و جوانمردان است مورد بی مهری قرار گرفته و دریغ از تنها سکه ای که برای بازسازی آن خرج شود.
پوریای ولی، عارف و پهلوان نامی سده هفت هجری، در سال هایی که هلاکوخان، به دستور قوبیلای قاآن خان بزرگ مغول، برای تسخیر قلاع اسماعیلیّه و فتح بغداد رو به سوی غرب نهاد،در دارالصفای خوی متولّد شد(653 هـ .ق) در سه سالگی پهلوان، دولت ایلخانان در قلمرو وسیعی که از شمال جبال قفقاز و گرجستان و دولت شروانشاهیان و طرابوزان و از غرب در آسیای صغیر سلطنت سلجوقیان و در جنوب شرقی آسیای صغیر تا میان رودان را در بر می گرفت، استقرار یافت. علاوه بر مناطقی که شمرده شد، هلاکوخان امارت کرت که مرکز آن هرات بود و از سمت شمال و اندکی در جنوب اورگنج( گرگانج جرجانیّه) تا کرانة شرقی دریای خزر نیز در قلمرو استیلای هلاکوخان بود.

در سلطنت فرزند وی(اباقاآن) پهلوان پوریای‌ولی سالهای خودآفرینی جسمانی را که در بیست و هشت سالگی او بود، می گذراند. تکودار بعد از وی سیاست تبدیل دولت ایلخانی را به یک دولت مسلمان تعقیب می‌کرد، اسلام را پذیرفت و احمد نامیده شد. ولی در جنگی خانگی دستگیر و اعدام گردید. پس از مناقشات مختلف خانگی، سرانجام غازان خان در 695 در مصدر قدرت قرار گرفت. طیّ این سال ها و در مسیر گذر این حوادث و زیر بالایی های سیاسی دو دورة کاملاً مشخّص حیات و زندگی پهلوان پوریای ولی گذشت: 

دو دوره ای که به سال های تا پیش از چهل سالگی و روزگار پهلوانی و رشد جسمانی و نام آفرینی او به عنوان یک جهان پهلوان و سال های پس از چهل سالگی و ورود به جهان ادب و عرفان و نیل به مقام ولایت و قطبیّت و عروج به قلّة اعلای بصیرت عارفانه تقسیم می‌گردد. سال هایی که درآمد اراضی به خزانه و یا فئودال ها تحویل می شد. در آمد اراضی ' »اینجو«' یا اراضی‌ای که به خان و خویشاوندنش اختصاص داشت، مصرف دستگاه شخصی خان و خویشاوندان وی و شاید لشکریان را تأمین می‌کرد. گذشته از مالیات های سنگین، عـوارض گوناگونی جنساً و یا نقداً از روستائیان گرفته می شد که '»اخراجات«' نامیده می شد. روستائیان مجبور به تهیّه علوفـه برای اسب‌های لشکریان و آذوقه برای خود آنها بودند. سنگینی بار استثمار فئودالی در این دوران غوغا می کرد، کسی نمی توانست ازعهدة پرداخت مالیات بیاید اعضای خانواده‌اش بـه بردگی فروخته می‌شد. به نوشتة رشیدالدّین فضلالله در بسیاری از نواحی فقط در یک دهم اراضی دایر کشاورزی می‌شد، باقی به امان خدا رها شده بود. 

شهرهایی که ویران شده بود در حال می‌شد. صنعت گری اگر وجود داشت در اختیار کارخانه‌های حکّام فئودال بـود، که لوازم لشکریان را فراهم می‌کرد. در چنین وضعیّتی آزاده مردانی بودند که در برابر چنین ستمی خاموش نمانده و نهضت‌های پی در پی به اشکال گوناگون و در تحلیل نهایی در لوا و در پناه آرمان پیکارگر و رهایی بخش شیعه امامیّة اثنی عشری جلوه می‌کرد و تحقّق می‌یافت. یکی از درخشان‌ترین چهره های این پیکار که در پیرامون فتوّت و عرفان از سویی و در نمای پهلوانی و رشادت از سوی دیگر مظهر آن بوده، پهلوان پوریای ولی است. خیزی که نقش پهلوان پوریا در آنها چه به عنوان یک پهلوان و چه به عنوان یک نظریّه پرداز و آرمان گرا به خصوص در ستیز افسانه‌اش با نمایندگان جناح‌های شریعتی غیر شیعه چون صدرالدین حموی، و طرّاحی رسالة تئوریکی و عارفانه و پر نیشش یعنی »کنز‌الحقایق«' اساسی، چشم گیر و جاودانه است. در برابر چنین دوران و روال ستمبارانة حکّام ، اعمال و دوران غازان خان پر از امید و ستایشگر می‌نماید. در حقیقت در مقام مقایسه با آنچه که اخلاف هلاکوخان به روزگار مردم این سرزمین آوردند، روزگار غازان خان آکنده از بهروزی، پیروزی، آزادی و رشد و غنای اندیشه و ارزشهای انسانی است. 

در این روزگار است که بذرهای افشاندة نهضت‌های اسلامی شیعه سر از خاک برکشیده و جوانه می زند و گروه‌های گوناگون فتیان و جوانمردان، عارفان و اندیشمندان با گرایش‌های ریشه دار شیعه جای جای بساط گسترانده و عرض وجود می‌کنند و از آن میان پهلوان نامدار پوریای ولی مفرّ و امانی می‌یابد تا سخن بگوید و به عنوان عارفی اندیشه پرداز قفل خاموشی از زبان برگیرد. سلطنت غازان خان خط فاصل غلبة مجدّد اسلام را بر بت‌پرستی مغولان رسم می نماید و ابتدای تجدید حیات و استقلال سیاسی ایران می‌باشد. بتکده‌های بودایی که به دستور هلاکو ساختهشده بود از جمله در خوی رو ویرانی می‌نهد. کلیساهای ساخته شده توسّط آنها از جمله دوقّوزخاتون زن هلاکو رونق خود را از دست می‌دهد. در چنین احوالی است که نام پوریای ولی از مرزهای کشور فراتر رفته و اصول پرداخته شدة عقیدتی او شکل می‌گیرد و زبان نیرومندش به نیایش غازان خان امیر نیکوخصال گشوده شده و می‌گوید:

ورا لله به گیتی پادشاهی / مسلّم باشد از مه تا به ماهی / چو‌میداند‌که‌دنیانیست‌چیزی / ‌نیرزد‌بیش ‌دنیا ‌از ‌پشیزی / کند کوشش برای آخرت را / نهد باقی جزای آخرت را / بسی‌کافر‌مسلمان‌کرد و دیندار / نزد در دره این مدّت علی‌وار / بسی آزاد کرد او بندگان را / بسی دلشاد کرد او خستگان را / نباشد‌همنشینش‌جز‌که‌درویش / به‌جز مرهم نباشد بردل‌ریش

با اقداماتی که غازان خان از نظر سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی انجام داد، تغییرات اساسی در جامعة ایران به وجود آورد. در تاریخ اقتصاد ایران دادن جیره لغو شد، صنعت‌گران در کار خود مخیّر شدند، به اصول معماری شهرها به خصوص پایتخت توجّهی خاصّ داشت. مرقد او درشنب غازان در حومة تبریز از لحاظ ریزه‌کاری های زیبا و گران‌سنگ تحسین همگان را برانگیخته بود. در کنار آن دو مدرسه و یک بیمارستان و یک رصدخانه و یک کتابخانه و یک محل بایگانی اسناد گرانمایه و گرمابه ها و استخر بنا کرد. صنعت‌گران چیره دست از سراسر جهان به آنجافرا خواند و برای نخستین بار در تاریخ جریان جذب مغز ها به مرکز ایران در زمان او تحقّق یافت. در ربع رشیدی که با در آمد موقوفات رشیدالدین فضل الله و تشویق غازان خان در تبریز ساخته شد. سی هزارخانه و بیست و چهار کاروانسرا و هزار و پانصد دکّان نسّاجی، رنگرزی و کارگاه های کاغذ سازی و باغ های بسیار و گرمابه ها و انبارها و آسیا ها و ضرّابخانه ها وجود داشت. کوی علما در همان محل بود، در مدرسة آنجا شش تا هفت هزار طلبه مشغول به تحصیل بودند. بیمارستان بزرگی که در آن پنجاه پزشک هندی و چینی و مصری و سوری بود، با بهترین چشم پزشکان و جرّاحان و شکسته بندها، ضمن کار تدریس هم می‌کردند. در ربع رشیدی کتابخانه‌ای با شصت هزار جلد کتاب در علوم دقیقه، تاریخ، شعر و شرعیّات و فقه اسلامی دایر بود. هزار نسخة خطّی قرآن کریم به خط بهترین خوشنویسان عصر در این کتابخانه محفوظ بود. پهلوان پوریا می گوید:

بسی گفتم دعا و بازگویم/ در آن ساعت که با حق راز گویم / که در دنیا و عقبی سود بادش/ الهی عاقبت محمود بادش

چنین دوران پر شگونی بر پهلوان پوریا بسیار زود گذشت. غازان در همان سال نظم ' کنزالحقایق' و در بهترین سال‌های زندگی پهلوان درگذشت، با اینکه پهلوان تا سلطنت بدشگون ابوسعید زنده بود با توجّه به وقایع این سال ها و ایجاد یک موج ضدّ غازانی و هجوم ضدّ شیعه در پردهو لوای نام های مختلف و افسانه‌هایی که در بارة پهلوان به جای مانده است این شائبة غیر منطقی قوّت می یابد که پهلوان ما نیز در منازعه‌ای که ضبط تاریخ است مورد تهمت و بعد آزار و مرگ قرار گرفته است. در همان سال های فتنه و آشوب تنها وجود علاّمه حلّی(ره) بود، که سبب دلگرمی شیعیان و فعالیّتشان می شد.

مجملی از اوضاع زمان پهلوان را با هم مرور کردیم، رواست به اسنادی غیر از '»مجالس العشّاق«' که پوریای ولی را '»تکیه دار دارالصّفا'« نامیده اشاره‌ای هر چند مختصر بکنیم، که گویای '»خویی«' بودن وی باشد.

صدراسلام محمّد امین امامی خویی در مورد مرقد ایشان در کتاب '»مرآة الشرق«' می‌نویسد: »قبر امیر ولی (پوریای ولی)، مشهور به پیر ولی،... فردی مرتاض، عابد و پسندیده سیرت، بااخلاق خوب، بزرگ مقام بود. در زندگی وی بعضی کرامات به او نسبت می‌دهند. شهرها و آبادی‌های دور و بعید را قصد نموده، و در محلّه شاهانه(شهانق) در شهر خوی مدفون است. بعد از دفن بر روی قبرش قبّه و بنائی ساخته و خانقاهی درست کردند. مردم بر مزارش برای قضای حاجات به خصوص شب‌های جمعه جمع می‌شوند. مقبرة آن بعد از گذشت زمان تخریب شده، لکن آثارش باقی مانده و اهالی آن را زیارت می‌کنند.'«

دکتر پرویز ورجاوند نیز در کتاب '»ورزش باستانی ایران« در مورد وجود مقبرة پهلوان پوریای ولی در خوی مطلبی آورده است.

مرحوم پرتو بیضایی در '»تاریخ کشتی ایران«' از صفحة 26 الی 61 کتابش را به زندگی پهلوان پوریا اختصاص داده است. وی به نقل طوماری به عرض 17 سانتی متر و طول سه متر و نیم پرداخته، که از قرائن پیداست، انشاء کنندة آن از قصّه‌خوانان چند سده پیش، به احتمال قوی عصر صفویّه می‌باشد. مرحوم بیضائی این طومار را پس از تجسّس و تحقیقات فراوان از آقای زرکشان به دست آورده است. نویسندة این طومار علاوه بر بدخطّی و نداشتن سواد کافی، از درک بعضی الفاظ و مفاهیم عاجز بوده، لیکن مرتکب اشتباهاتی شده، که بیضائی آن ها را در پاورقی توضیح داده است. از مقدّمة طومار چند سطری پاره شده و آخر آن هم ناقص است و معلوم نیست چه مقدار و چند سطر از آن افتاده، از قسمت اوّل و سطرهای پاره شده بعضی کلمات و عبارات به جای مانده که گویا شجرة پهلوان محمود پوریای ولی بوده، که ایشان آنها را عیناً نقل نموده و به جای کلمات و عبارات افتاده شده نقطه گذاشته است. مضمون این طومار بر خلاف دیگر نوشته ها در مورد پهلوان پوریای ولی است، و احتمالاً در پرده خوانی به کار می رفته است. زیرا نتیجة حکایات آن است که چون پهلوان از روی جوانمردی و گذشت عمداً خود را در برابر پهلوانی جوانو کوچکتر از خود مغلوب و خوار و خفیف ساخت و خاصّه موقعی که پهلوان جوان بر روی سینة او نشسته بود تمام حجابات از دیدة بصیرتش برداشته شد، امّا در این طومار می بینیم که پوریای ولی قبل از شروع به کشتی آن هم با چهل نفر بر خاسته و به دستور»کهنه‌سوار معلّق'«کشیده و بینی بر زمین گذاشته و چون بینی بر زمین نهاده ثری را دیده و چون به پشت خوابیده تا عرش را، و بعد از این مکاشفه چهل نوخاسته (پیش خیز) را یکی بعد از دیگری به زمین زده است. افسانه‌ای که در مورد کشتی پهلوان با جوانی کم تجربه در افواه عامّه مردم '»خوی«' وجود دارد چنین است، گویند: جوانی عاشق دختر حاکم می‌شود، و از وی خواستگاری می‌نماید. دختر شرط ازدواج با وی را به زمین زدن پهلوان پوریا می‌گذارد. مادر جوان شب جمعه حلوایی نظری به یکی از زیارتگاه‌های خوی برده پخش می‌نماید. پهلوان پوریا هم در آن مکان حضور داشته که مادر جوان و سبب پخش حلوا و استغاثه و زاری مادر را دید که از خدا پیروزی فرزندش را طلب می‌کرد. پوریای ولی برای شادکردن دل او تصمیم گرفت تا در آن کشتی پشت خود را به دست این جوان به زمین رساند. که در پایان این کشتی حال کشفی به پهلوان دست داد. '»در آن وقت که جوان کشتی‌گیر بر سینة پهلوان نشست پهلوان دید که تمام حجابات از پیش دیدة بصیرتش منقطع گردید و آفتاب حقیقت از ورای غیوم بتافت و یافت آنچه می‌طلبید.« 

گویند وی گرایش‌های ملامتی داشت و حتّی گاه به خرابات می رفت و با خراباتیان سخنان تایبانه می‌گفت. 

در طومار مزبور به کشتی پهلوان با پهلوانی به نام 'شیردل' از تبریز در مقام کهنه سواری، اشاره دارد، که در میدان '»خوی سرماس«' (خوی ـ سلماس) مطلبی است. چند سطر پائین‌تر می‌نویسد:

از طرف قبله ده دلیر پیدا شدند همه کلاه‌های اشریکی(نام محلّی) بر سر و نمدهای پا زهری در بر و زیر تنبان‌ها (لباس کشتی) بر کتف در برابر پهلوان ایستادند و پاهای خود را جفت کردند و سلام دادند. پهلوان پرسید که کیستید و از کجا آئید و به چه کار آمده‌اید، در جواب گفتند که از جانب فارس آمده‌ایم در خدمت شیخ روزبهان بودیم و ما به اشارت شیخ وارد اینجانب شد‌‌ه‌ایم و شیخ ما را گفت شما را به خدمت پهلوان محمود پوریای ولی باید رفت و ما دوازده سال بود که در خدمت شیخ بودیم و شیخ ما را گفت شما به خوی سرماس (خوی سلماس) می باید رفت و لباسی که در نظر است ما را پوشانید الحال به خدمت تو آمده ایم که تا حیات باشد، باشد در خدمت تو باشیم. پهلوانانی که از جانب حاجی بکتاش از غرب آمده بودند، پهلوانانی که از جانب صبا (به جای مشرق به کار رفته) از مشهد مقدّس آمده بودند و ... در خوی و سرماس پیش پهلوان پوریا جمع می‌شوند.

داستان کشتی پهلوان پوریا با پهلوان' »بس خیز«' نام بی نهایت جذّاب است، از اطناب کلام خـودداری می‌شود، ولی به نکته ای اشاره می کنم آن هم اینکه موقع کشتی بدن خود را روغن مالیدند. '»الحال این یاران که بدن خود را چرب می‌کنند قاعدة پهلوان محمود پوریای ولیست.'« 

در افواه عامّه است که: آقاجان پهلوان و مشهدی محمّد پره‌لی (هر دو از پهلوانان نامی معاصر خوی بودند، افراد هشتاد، نود ساله خاطراتی از آنها نقل می‌نمایند، موقع کشتی گرفتن بدن خود را روغن می‌مالیدند.) پهلوان پوریا روی به قبله سجدة شکر کرد تا آن وقت زور پهلوان یک بود چون سجدة شکر به جای آورد زور پهلوان صد شد. 

گفتنی ها در مورد این پهلوان نامدار زیاد است، منابع متعدّد شرح حالی از وی آورده‌اند، بعضی حالتی حماسه، بعضی ها حالت افسانه‌ای به او داده‌اند، در پایان مقال نام بعضی از منابع ذکر خواهد شد. آخرین دو بیتی از پهلوان که شب رحلتش گفته است:

امشب‌ز سر‌صدق‌و‌صفای‌دل‌من/‌آمد‌به برم هوش‌ربای دل من/ جامی‌به‌کفم‌داد‌که‌بستان‌و‌بنوش/‌گفتم‌نخورم،‌گفت‌برای‌دل‌من

علی قلیخان واله داغستانی در کتاب '»ریاض الشّعراء«' تحت عنوان پهلوان محمود بن پوریای ولی (بعضی بن پوریا، بعضی محمود پوریا نوشته‌اند) داد سخن داده است و نخستین اثر فارسی است که اشتغال '»کشتی«' را برای پهلوان پوریا نه به معنای »جسمانی عملی«' آن بلکه تا حدّی والا به معنای»معنوی«' آن یعنی که ' مناظره و جدل' تسجیل کرده است. زیرا که تنها داغستانی است که جزو نوادر آثار مورد رجوع ما پهلوان پوریا را '»پهلوان معرکة دانش پژوهی، زور آزمای عرصة والا شکوهی، نطعی پوش میدان ولایت و سر حلقة کشتی گیران ورزشخانة شجاعت«' خوانده و در وصف او آورده است که:»پیر فلک عالمی را افکنده، افتادة وی، چرخ کهن که جهانی را انداخته، ناف بر زمین نهادة اوست.'« 

در طومار فوق، دوازده اصل، به عنوان اصل های پهلوانی و جوانمردی، آمده که از آنها به عنوان اصول پهلوان پوریای ولی یاد شده است، از جمله: احترام به پیش کسوت، دشنام ندادن، ترک نماز نکردن، دروغ نگفتن، و محبّت به مردم. 

در زمینة فنون کشتی نیزسیصد وشصت فن را به پهلوان نسبت داده‌اند.

در مورد، وجود آرامگاه پهلوان پوریای ولی در خوی، پژوهشگرتوانا و محقّق فرزانة شهرمان حجّت الاسلام و المسلمین حاج شیخ علی صدرائی که خدای عمر طولانی بهش عطا فرماید، مقالة مفصّل و مبسوطی دارند، که چند سال پیش در هفته نامة خوی درج شده بود، و همینطور نویسندة توانای شهر خوی جناب خسرو کرمانشاهی سر دبیر '»هفته نامة خوی'« نیز چندی پیش با قلم شیوا و شیرینشان مقاله‌ای در این مورد داشتند، که هر دو بزرگوار حق مطلب را ادا کرده‌اند.

اشعاری از پهلوان پوریا در تذکره‌های مختلف آورده شده، متأسفانه مجموعة اشعار پهلوان پوریای ولی »کنزالحقایق«' در دسترس نبود.

در ریاض العارفین چند رباعی از ایشان نقل شده از جمله رباعی زیر که مشهور است:

گر‌مرد‌رهی‌نظر‌به‌ره‌باید‌داشت/‌خود‌را نگه‌از‌هزار‌چه‌باید‌داشت

در‌خانة‌دوستان‌‌چو‌محرم‌گشتی/‌دست‌و‌دل‌و‌دیده‌را‌نگه‌باید‌داشت

مدرس تبریزی در کتاب '»ریحانة الادب«' مثنوی زیر را به پهلوان پوریای ولی نسبت می‌دهد:

اگرتوخودخوش‌داری‌به هرکار

از‌آن‌خویت بهشت‌آید‌پدیدار

و‌گر ‌خوی ‌بدت ‌اندر ‌رباید

از‌آن جز، دوزخت چیزی نیاید

دهان ‌تو کلیدانیست ‌هموار

‌زبان تو کلید آن را ‌نگه‌دار

زبانت‌را کلیدی هم چنان دان

بدان کت آرزو باشد‌بگردان

به‌خیری‌گربگردانی نعیم‌است

به شرّی گر بجنبانی جحیم است

دراین عالم مزن از نیکوبددم

که هم ابلیس می باید هم آدم


منابع و مآخذ: 

ـ خلاصة مقالات طرح احیای ربع رشیدی ـ آتشکدة آذر ـ مرآة الشرق ـ تاریخ و فرهنگ زورخانه ـ تاریخ کشتی ایران ـ ورزش باستانی ایران ـ ریحانه الادب ـ نفحات الانس ـ ریاض‌العارفین ـ ریاض الشّعراء ـ