- نویسنده بزرگ و بنام آذربایجان حبیب ساهر پدر شعر نو ترکی

حبیب ساهر،دراردیبهشت ماه ۱۲۸۲ شمسی درتبریز به دنیا آمد، پدربزرگ وی مدتی قبل همراه با خانواده از روستای ترک میانه به تبریز مهاجرت کرده ودر محله دوه چی ساکن شده بود. پدرساهر'میر قوام' در آشوب های داخلی شهر تبریز در روزهای پیروزی انقلاب مشروطیت در سنگر سرخاب کشته شد و ثروت قابل توجه پدرش را برادر بزرگ عیاشش بالا کشید،کودکی حبیب در فقر گذشت.تحصیلات مکتبی اش را در شاگردی ملائی طی کرد که مجبورش می کرددر حالیکه زبان فارسی را خوب نمی دانست ، گلستان و بوستان سعدی را از برکند.دوران دبیرستان را با استاد شهریار هم مدرسه شد و به گمان بسیاری ، منظور شهریار از «شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر»، ساهر بوده است . بعد از دوران دبیرستان و مراودت ادبی با شهریار ، به کردستان رفت .

اودر سال 1306 برای کسب تحصیلات عالی به استانبول رفت و در سال 1312 موفق به اخذ لیسانس جغرافیا شد، در شش سالی که درکلوپ آمریکائی های استانبول اقامت داشت با دو کشیش کاتولیک فرانسوی دوستی پیدا کرد که اطلاعات گسترده ای از ادبیات نوی فرانسه داشتند، و چیزهای زیادی از آن ها آموخت ، به خصوص در مورد شعر مدرن فرانسه ، و تعدادی از آثار شعرای نوپردازی مثل بودلر را به فارسی ترجمه کرد. در استانبول با موج شعر نوی ترکی( و افکار' ترک های جوان') آشنا شد ، ولی استاد اصلی خودش در شعر را ، تقی رفعت می داند که در تبریز دوره ی خیابانی ، با خانم شمس کسمائی نشریه ی آزادیستان را به عنوان ارگان تجدد ادبی چاپ می کردند. ساهر پس از 6سال زندگی در استانبول عازم باکو شد و پس از مدتی به تهران رفت . وی در اداره معارف تهران به عنوان معلم استخدام شده ودر سال1313برای تدریس جغرافیا به زنجان فرستاده میشود، به دلیل تدریس به زبان مادری کودکان در زنجان(ترکی) و عدم توجه به تذکرات ساهر به مازندران تبعید میشود، در مازندران به دلیل ابتلا به مالاریا به تهران بازگردانده میشود، بعد به قزوین رفته ودر نهایت در تبریز مشغول تدریس میشود، بعد سال 1320 و سقوط خفقان رضاشاهی فعالیت های فرهنگی و ادبی فراوانی در ایران و مخصوصاً آذربایجان شروع میشود، ساهر هم به نوبه خود فعالیت های ادبی خود را گسترش داده و تعدادی از کتابهای خود را پخش میکند. در دوره ی حکومت پیشه وری در تبریز، حبیب ساهر کتاب های درسی را به ترکی نوشت، اما وقتی در دوره حکومت ملی آذربایجان
از او خواستند اشعار ایدئولوژیک بسراید عذر خواست:'شعر از درون می تراود و نمی تواند سفارشی باشد، من شاعرم نه تبلیغات چی.'
اما اواخر سال1325 وبعد از بازگشت استبداد سیاه شاهنشاهی پهلوی به آذربایجان ساهر را از تبریزش جدا کرده و به اردبیل تبعید میکنند، ساهر سیاه بختی خود و همزبانانش را اینگونه با زبان شعر بیان میکند:
بیزه یاد کابوسو باخ کؤلگه سالیب 
بو اؤلومدور، بو اؤلوم کؤلگه سىدیر! 
یاد دیلی اؤلسا دا خوش سسلی، یئنه 
بیزجه ارباب سسی، جلاد سسىدیر... 

خانلیغین باخما دونو قیرمیزىدیر 
او بویا، ائل اوبانین آل قانىدیر 
او بیزیم وارلیغیمیزلا دؤیوشور 
او بیزیم شئعریمیزین دوشمانىدیر... 
ساهر در اردبیل به معلمی میپردازد و بدون توجه به تحت نظر بودنش مجموعه شعر فارسی با نام 'اشعار جدید' را در نسخه های محدودی پخش مکند، پس از 3سال زندگی در اردبیل باردیگر به قزوین فرستاده میشود ودر آنجا مشغول تدریس میگردد، در همان سالها کتابهای ترکی ((کؤوشن)) و ((لیریک شئعرلر)) بصورت پنهانی پخش میکند، پس از آن هم کتابهای شعر فارسی ((خوشه ها))، ((اساطیر)) و ((اشعار برگزیده)) راپخش میکند، ساهر پس از 13 سال زندگی در قزوین به تهران منتقل شده و تا پایان عمر در تهران زندگی میکند، وی در تهران کتابهای ((کتاب شعر1))، ((کتاب شعر2))، ((میوه ی گس))، ((نمونه هایی از ادبیات منظوم ترک))، ((سحر ایشیقلانیر)) را پخش میکند، بعد از انقلاب شعرهای بسیاری از ساهر در مجله های منتشره در تبریز، زنجان، تهران و...چاپ میگردد، اما متأسفانه به گفته خودش بسیاری از آثار وی هیچگاه چاپ نشد...
از ساهر در مطبوعات فارسی تنها با امضای ساهر (ساهر حبیب ساهر، میر حبیب ساهر، ساهر تبریزی) و در مطبوعات ترکی با امضاهای ساهر، اولکر، لاادری، آیدنی، آقجانابلی و سرخابلی، مقالات، اشعارو نوشته هایی به چاپ رسیده است.
ساهر، داستان نویس و شاعری توانا بود. از او آثاری به سه زبان ترکی ، فارسی و فرانسوی منتشر شده است . هم زمان با میرزا تقی خان رفعت و قبل از ظهور نیما، ساهر شعر نو فارسی سرود و سبک جدیدی را در شعر ترکی بنیان گذاشت و عنوان «پدر شعر نو ترکی ایران » را از آن خود کرد. نوآوری‌های‌ حبیب‌ساهر، به‌ رغم‌ آنکه‌ در فضای‌ ادبیات‌ معاصر، انعکاس‌ چندانی‌ نیافته‌، از نقطه‌ نظر تاریخ‌ تطور شعر فارسی‌ حائز اهمیت‌ است‌.چرا که‌ از یک‌ طرف‌، بدعت‌های‌ او در شکستن‌ قالب‌های‌ کلاسیک‌، مستقل‌ از تجربة‌ نیما یوشیج‌ بود و از طرف‌ دیگر، اقتباس‌ و ترجمه‌هائی‌ که‌حبیب‌ ساهر از آثار ادبی‌ شاعران‌ ترکیه‌ به‌ عمل‌ آورده‌ است‌، از حیث‌ حجم‌ و کیفیت‌، خود خدمتی‌ در راستای‌ غنا بخشیدن‌ به‌ ادبیات‌ فارسی‌محسوب‌ می‌شده‌ است‌. اگرچه‌ کوشش‌های‌ حبیب‌ ساهر و نیما یوشیج‌ در نهایت‌ به‌ یک‌ راه‌ ختم‌ شده‌ است‌ ولی‌ به‌ نظر می‌رسد که‌ در مورد حبیب‌ساهر، نوعی‌ اجحاف‌ صورت‌ گرفته‌ و تجربیات‌ و تلاش‌های‌ وی‌ به‌ نوعی‌ نادیده‌ گرفته‌ شده‌ است‌. شاید اگر حبیب‌ ساهر، همچون‌ نیما یوشیج‌،کارهای‌ خود را در زمان‌ مناسب‌ انتشار می‌داد، در تاریخ‌ تکامل‌ شعر نو جایگاهی‌ دیگر گونه‌ می‌یافت‌ و پژواک‌ فریادش‌ در هیاهوی‌ تبلیغات‌ دیگرمدعیان‌ به‌ فراموشی‌ سپرده‌ نمی‌شد. 
اکنون در دانشکده های ادبیات ترکیه و جمهوری آذربایجان ، دانشجویان دوره های عالی ادبیات ترکی ، برای فارغ التحصیل شدن ، باید در کنار سایر دروس خود، درسی سه واحدی به نام «ساهر شناسلیق »را هم بگذرانند. ظرایف ادبی اشعار ترکی ساهر، همچون «حیدربابایا سلام » شهریار، آن چنان گسترده و غنی است ،که تاکنون قریب ۶ موضوع پایان نامه دوره دکترا و کارشناسی ارشد را به خوداختصاص داده است .
وی ، جزء آخر قرآن کریم ، بخشی از غزلیات حافظ، شصت رباعی اصیل و ناب از خیام ، گلستان سعدی و بسیاری آثار دیگر را به صورت منظوم به زبان ترکی معاصر ترجمه کرده است . 
نمونه هائی از ترجمه ی رباعیات خیام: 

خیام: 
ساقی گل و سبزه بس طربناک شدست 
دریاب که هفته ی دگر خاک شدست 
می نوش و گلی بچین که تا درنگری 
گل خاک شدست و سبزه خاشاک شدست 

ساهر: 
ساقی! چمن ایچره باخ! آچیب گول و چیچک 
گوللر سولاجاق گونشده بیر هفته یه دک 
گل، توک شراب ایچ کی سن باخینجا ، بو یاشیل 
اوتلار قورویوب ،گول ده غوبارا دؤنه جک! 

خیام: 
این کوزه چو من عاشق زاری بوده ست 
در بند سرزلف نگار ی بوده ست 
وین دسته که در گردن او می بینی 
دستیست که در گردن یاری بوده ست. 

ساهر: 
من تک اوره یی باغلی اولان قارا تئله 
بو مئی کوزه سی عاشیق ایمیش بیر گؤزه له 
اول قولپلارا باخمایین، کی عاشیق قولودور 
واختىیله دولارمیش اونو بیر اینجه بئله. 

خیام: 
هنگام سفیده دم خروس سحری 
دانی که چرا کند همی نوحه گری؟ 
یعنی که نمودند در آئینه ی صبح 
کز عمردمی گذشت و تو بی خبری. 

ساهر: 
هر صوبح اوجالار خوروزلارین اینجه سسی 
اول اینجه سسین بودور درین فلسفه سی: 
سن آنلامادان آیناسی ایچره سحرین 
بیر سایه گؤروندو...کئچدی عؤمرون نفسی.
هر چند از رحلت حبیب ساهر، با روز و ماه و تاریخ و حتی محله در گذشت (طرشت تهران) و تشییع پیکر و مجالس ترحیم بسیار با شکوه وی، اطلاعات جامعی در دست است، ولی در قرآنی که از پدر بزرگوار وی – سیدی که در قیام مشروطیت و به گاه کودکی میر حبیب ساهر ربوده شد و دیگر نشانی از او به دست نیامده – به جای مانده، تاریخ ولادت استاد ساهر، سال 1382 ذکر شدخه و از ماه و روز تولدش، هیچ کفته نشده است. بعدها، ساهر در اشعار خود، بارها، از زمان ولادت و کودکی اش سخن گفته و می توان از روی این اشعار دریافت که وی، احتمالا در ماه دوم از فصل بهار 1282 – آن گاه که زمین و زمان با عطر گل و ریحان و شقایق و یاسمن درهم آمیخته می شود، از مادر زاده شده،
ودر نهایت شاعر مبارز و مردمی ملت آذربایجان بعد از یک عمر مبارزه در راه استیلای حق و خدمت به خلق خویش
در شب 24 آذر1364 چشم از جهان فروبست ودر بهشت زهرا به خاک سپرده شد. 
روحش شاد و یادش گرامی 


بیزیم تورکو شیرین دیل دیر 
Bizim Türkü şirin dildir 

حبیب ساحیر-تئهران-1344-1357 

آنا گولدور٬ بیر گون سولار Ana güldür, bir gün solar 
آنا دیلى شیرین اولار Ana dili şirin olar 

بیزیم تورکو شیرین دیلدیر Bizim Türkü şirin dildir 
خوش صدالى٬ زنگین دیلدیر Xoş sədalı, zəngin dildir 

دیل گونشدیر٬ ایشیق ساچار Dil günəşdir, ışıq saçar 
آزادلیغا قاپى آچار Azadlığa qapı açar 

یادین دیلى بویوندوروق Yadın dili boyunduruq 
بیر گئچیددیر بوروق بوروق Bir geçiddir buruq buruq 

بویوندوروق خالقى بوغار Boyunduruq xalqı boğar 
گئچیدلرده قولدور سویار Geçidlərdə quldur soyar 

قوى یادلاشسین سئناتورلار Qoy yadlaşsın senatorlar 
خالقى سویان تاجیر٬ توججار Xalqı soyan tacir tüccar 

یالتاق شاعیر یولون آزسین Yaltaq şair yolun azsın 
تکجه فارسى غزل یازسین! Təkcə Farsı qəzəl yazsın



از خاطرات حبیب ساهر 

شش ساله بودم که 'ملاباجی'به من حروف خرچنگ قورباغه ی عربی را یاد داد... 
به هشت سالگی که رسیدم ، در یک مسجدنیمه تاریک ، در خدمت آخوند مکتب داری 'علم'های جوراجوری آموختم: 
از جامع عباسی :غسل و طهارت 
از احسن المراسلات: قربان خاک پای جواهرآسای...و:عمدة التجار، فخرالحاج... 
از گلستان: هرچه رود برسرم 
چون تو پسندی رواست... 
از تاریخ عجم: نخستین خدیوی که کشورگشود 
سرپادشاهان کیومرث بود 
غرض،حرف های حکمت
آمیزی را که ازدهان ملا درمی آمد حفظ کرده، مثل بلبل تکرارکردم... 
اما چقدر حیف! 
چطور می گویند؟ 
من خیلی علم خواندم، اما حیف که ملا نشدم! 


* * * 

در ده سالگی به مسجد دیگری رفتم، در حضور آخوند مکتب دار'عالم'دیگری،کسب علم و معرفت کردم!این آخوند دومی به اندازه ی همان اولی جلاد، بی حیاوطمع کاربود.مکتب هم مثل مکتب اولی ، زندانی تاریک روشن ، نمناک و غم انگیزبود... 
درآن زندان پوسیدیم، ولی'علم'آموختیم...سخن کوتاه، کتک ها خوردیم،اشک ها ریختیم: 
'ضرَب زید عمرو' یاد گرفتیم... 

* * * 

به دوازده سالگی رسیدم.برادرم مرا،در کناررودخانه به مکتب جدیدی برد، نام آن مکتب: 'مدارس متحده'بود:'کمپانی'یک سید و دو ملا! 
در'مدارس متحده' ، عینن همان هوای مکتب خانه می وزید: 
فلک ، وحشتناک بیداد می کرد! 
در مکتب تازه ، ادبیات فارسی و عربی و 'علوم ضاله'یعنی جغرافیا و علم الاشیاء، و حساب و هندسه تدریس می شد.ما از قلمروی این علوم آن قدرها هم فیض نیافتیم ... آخر، معلم ها هم مثل شاگردها'کم سواد'بودند! 

* * * 

روزها گذشت.پانزده ساله شدم.در ششکلان(محله ای در تبریز)مدرسه ی مبارکه ی محمدیه – برای تعلیمات متوسطه – باز شد...در آنجا مرا قبول کردند.یک سال بعد به حرم خانه ی زیبای ولیعد قاجار نقل مکان کردیم.(توضیح:منظور کاخ محمدعلی شاه در تبریز است که به مدرسه تبدیل شده بود)حیاط مدرسه حیاطی پرگل و درخت بود.حوض مرمر و چشمه ی زلالی داشت...یک سال نگذشته درختها را بریدند،بوته های گل را ازریشه درآوردند،حوض مرمر را کورکردند!در همه جای حیاط شن ریختند... 
مارا به صف ایستاندند،'یک،دو!'گفته ،مشق سربازی دادند... 
'در مدرسه ی مبارکه'هم ،از زبانن مادری چیزی به ما نیاموختند... 
اول درس زبان روسی می گرفتیم،ازتهران دستورآمد:زبان فرانسه یادبدهید. 
روزها ازپس روزها سپری شد...از مکتب 'مأذون' شدیم: 
قاتی جوانان بی کار، بی پول،و آواره شدیم! 
23مهر1344 
ماهنی

قار اریدی٬ آخار سولار نیلله ندی
چای چمنده اؤجوک-بؤجوک دیلله ندی
باغ باخچادا یئنه بادام گولله ندی
هانی یوردلار٬ هانی ائللر٬ هانی یار؟

کیم آلنینا قارا یازی یازاندی؟
آز عؤمرومده قارا گونلر اوزاندی
بورا غوربت٬ نه لاله شامقازان´دی
هانی یوردلار٬ هانی ائللر٬ هانی یار؟

گون قیزاردی٬ سولار اولدو زرنیگار
داشدان-داشا چالدی بیزی روزیگار
یاغیش یاغدی٬ یئنه گلدی ایلک باهار
هانی یوردلار٬ هانی ائللر٬ هانی یار؟

ایللر بویو بیزه حؤکوم سوردو فارس
اسیر اولدوق٬ توی دویونلر اولدو یاس
بویونداکی زنجیرلری باسدی پاس
هانی یوللار٬ هانی ائللر٬ هانی یار؟

هانکی اوجاق گئچدی؟ هانکی اودلاندی؟
شئعیر غزل دفترلری توزلاندی
دئمک اینسان حوقوقلاری یالاندی
هانی یوردلار٬ هانی ائللر٬ هانی یار؟

قار اریدی٬ سئل سولاری آتلاندی
دلی کؤنلوم هر دردلره قاتلاندی
یازیق جیسمیم ایینه لره ساپلاندی
هانی یوردلار٬ هانی ائللر٬ هانی یار؟