(قهرمان افسانه ای تورکان اوغوز در کتاب دده قورقود)

در میان قبیله ی اُغوز ( تورکان ) پهلوانی بنام " دومرل " زندگی می کرد که پشت حریفان را بر خاک

می زد و کسی توان کشتی گرفتن با او را نداشت. 

او از هر کسی که از روی پل محل زندگی اش می گذشت ،باج می گرفت تا شاید کسی خشمگین شده و با او کشتی بگیرد. 

روزی از شکار باز می گشت که صدای دلخراش زنان و مردانی از طایفه دیگر راشنید . 

پس از پرس و جو دریافت که یک پهلوان مرده است .نام قاتل را می پرسد و میخواهد با او کشتی بگیرد،جواب میدهند که قاتل او عزرائیل است

( آل قانادلی عزراییل او ایگیدین جانین آلدی)

 دلی دومرول از خدا می خواهد تا عزرائیل را ببیند و او را مجازات کند.

ادامه داستان در ادامه مطلب ...


عزرائیل از خداوند اجازه می خواهد تا جوان گستاخ را ادب کند و بصورت یک پیر مرد ریش سفید به چادر

" دلی دمرل " وارد می شود. با دیدن او لرزه بربدن پهلوان می افتد و از دیگران می خواهد تا او را از چادر دور کنند ، اما کسی جز او قادر به دیدن پیرمرد نیست. 

دلی دومرول دست به شمشیر خود می برد تا پیرمرد بصورت یک کبوتر از چادر فرار میکند. 

دلی دمرل با اسب او را تعقیب می کند اما اسب با دیدن کبوتر (عزرائیل) با سر به زمین می خورد و سوار (دلی دومرل) نقش بر زمین می شود. 

عزرائیل با پا گلوی او را می فشارد و روی سینه ی پهلوان می نشیند . نفس اش به شماره افتاده و التماس می کند اما عزرائیل همچنان گلوی او را می فشارد. 

سرانجام پهلوان رو به خداوند جهان آفرین کرده و او را با کلمات زیبایی می ستاید و خدا به او ترحم

می کند ، اما گفته میشود که باید یکنفر فدیه بدهد.

پهلوان از پدرش و سپس مادرش می خواهد تا ازجان خودشان بگذرند ، اما آن دو قبول نمی کنند. 

همسر پهلوان با دیدن اندوه شوهر از حال او آگاه می شود و با خرسندی حاضر می شود تا جان خود را فدا کند.

خداوند به پهلوان و همسرش صدو بیست سال عمر می دهد و جان پدر و مادر او را می گیرد.

دده قورقود پیر فرزانه تورکان اوغوز امد و این داستان را در کتاب خود نوشت و‌ نام داستان را

دلی دومرول نامید تا بعد از خود عبرت قهرمانان دیگر باشد .