- پس ما چرا ترکی درس نمی خوانیم! پدرم جوابی نداشت! تنها سکوت!!! 
در ذهن خود پایتخت کشورها را مرور می کردم ناگهان باخوداندیشیدم  وگفتم مگر یک خط سیاه(مرزی )چقدر قدرت دارد که یکسوی خط می تواند ترکی درس بخواند وسوی دیگرنه!موضوع جالبی بود فردای ان روز از معلممان پرسیدم  که چرا ما ترکی درس نمی خوانیم جواب معلم این بود 
ترکی خط ندارد! 
زبان فارسی زبانی کامل وعامل اتحاد است! 
باز همان حس تحقیر سال پیش به سراغم امد ومصمم تر شدم تا فارسی راهمانند تلویزیون صحبت کنم که می کردم! 
البته در ذهن واندیشه ی من نام جدیدی وارد احساسات من شده بود آری آذربایجان!! 
اما هنوز ارتباطی راحس نمی کردم سالها گذشت ومن فارس تر از فارس ها می شدم !ماهواره وارد زندگی ماشد، کانالهای متفاوت وجالب ترکیه با یک تفاوت عمده!این کانال ها ترکی صحبت می کردند!از قاب تلویزیون  صدایی دیگر می شنیدم! در این کانالها دکترها ومهندس ها هم ترکی صحبت می کردند! وبرخلاف تلویزیون ایران هیچ ترکی مسخره نمی شد! 
برایم جالب بود بعدها کانالهای بانام آذربایجان را دیدم که همانند ما صحبت می کرد آنجا هم همه ی دکترها ترکی حرف می زدند! 
با بچه ها در کوچه فوتبال بازی می کردم روزی بچه ها گفتند بیاید برای تیم خود نامی انتخاب کنیم یکی از دوستانم گفت توو پسر خاله ات یک تیم، من ومازیار هم یک تیم، قبول کردیم ،انها اسم تیمشان  راستارگان تهران  گذاشتند!پسرخاله ی من هم گفت ماهم ستارگان تبریز! خوشحال شدم اما گفتم نه!اسم تیم ما ستارگان آذربایجان! 
بازی می کردیم وقتی اسم تیم مان ستارگان آذربایجان بود نیروی عجیبی پیدا می کردم گویا نباید می باختم هنگامی هم که می باختم بسیار ناراحت می شدم این حس جدیدی بود حسی که از شکست آذربایجان ناراحت می شدم از برد آذربایجان شاد می شدم! 
روز گار گذشت ومن بزرگ تر ونزدیکتر به زبانم شدم از موسیقی آذربایجانی لذت می بردم رقص آذربایجانی شوروشعفی خاصی داشت سالها گذشت ومن وارد دبیرستان شدم معلمی داشتیم آذربایجانی با لهجه غلیظ ترکی صحبت می کرد! اما خیلی باسواد بود بچه ها میگفتند این آقامعلم یک زمانی دردانشگاه درس می داد اما بعدها اخراج شد !برایم جالب بود بعد کلاس گفتم آقا من هم آذربایجانی هستم !اقا معلم جواب داد بسیاری از این بچه هاهم آذربایجانی هستند اما همانند تو جرات جلو امدن وگفتن اینکه من یک ترک هستم را ندارند! جواب متفاوت وخاصی بود از احوالاتم پرسید که متولد کجاهستم او متولد اردبیل بود 
با معلم آذربایجانی هروز بیشتر از روزهای قبل رفیق تر می شدم ،معلمان مجله ی داشت به زبان ترکی برایم عجیب بود تا ان زمان درایران مجله به زبان ترکی ندیده بودم !گفتم آقا این چه مجله ای است گفت بیا ببر بخوان هفته ی بعد بیاور 
از لحظه گرفتن مجله مطالب انرا خواندم تا زمانی که خوابم برد،  این مجله مرا به فکر برد تابیشتر تحقیق کنم از معلم مان کمک وراهنمایی خواستم اوهم چند کتاب اورد وگفت که مواظب باش تا به درست اسیب نرسد! می خواندم وبیشتر می فهمیدم !بیشتر می فهمیدم که به من دروغ گفتند! به من خیانت کردند ومن با حسرت به روزهای گذشته می نگریستم ،زبان من هم همانند زبان فارس ها خط داشت! حتی زبان من لهجه های متفاوتی داشت !تصویر کشورهای ترک در کتاب دکتر هیئت را دیدم وبربیشماربودن خود اگاهی یافتم، قزاقستان ،ازبکستان ،آذربایجان و قرقیزستان، ترکمنستان، ترکیه و... همه ترک بودند با مطالعه این کتاب همه چیز را دریافتم ودروغ ها بر من اشکار شد! اما ازز بان فارسی تنفری نداشتم اما دریافته بودم که زبان ترکی برای من ترک، مهمتر از فارسی است !همچنان که فارسی برای فارس زبانان مهمتر است! من با خانوده ام دیگر ترکی حرف می زدم از حق وحقوقمان می گفتم ،برای پدرومادرم جالب بود! در یافتن دوستان هم زبان بودم، بسیاری از دوستانم که فارسی با من صحبت می کردند ترک بودند 
روزها گذشت اما اینبار من در حرکت برای رسیدن به هویتم بودم ،هویت آذربایجانی! 
 سالها از ان زمان می گذرد حالا تنها فکر وذکرم وطنم وزبانم است خواهم کوشید تا درکنار هم زبانانم برای رسیدن به حق آذربایجان تلاشی کرده باشم تا تحفه ای برای آیندگان داشته باشم ! 
دیگر دوست ندارم فرزندم همانند من زبانش را قورت دهد! 
 آری می خواهم هنگام سوال و جواب ،سرش را بلند کند وهمانند پدرم سکوت نکنم تافرزندم همانند من درحسرت زبان مادریش نسوزد تا زبانش را قورت ندهد!! تا توهم بی سوادی به افکارش نفوذ نکند !تا دگر برتربینی را از خود دور کند !تا آذربایجان سربلند واستوار افتخار آفرینی کند ,برگ برگ تاریخ را از نام خود بهرمند سازد! 
یک مهر آمد ومن درحسرت  تحصیل به زبان مادریم هستم!  درحسرت سالهای که می توانستم به ترکی تحصیل کنم وموفق باشم !در حسرت روزهایی هستم که نتوانستم بازبان خودم حق خودرا بگیرم!  
من نتواستم اما می جنگم تا فرزندم بتواند!!!

آجی گئرچکلریمیز
Www.Turanian.blog.ir